حرف های هوشنگ ابتهاج درباره ی رباعیات ایرج زبردست

حرف های هوشنگ ابتهاج درباره ی رباعیات ایرج زبردست


( برگرفته از کتاب پیر پرنیان اندیش / به کوشش میلاد عظیمی و عاطفه طیه /  نشر سخن  1391 / صص 969-  970)

...................................................

*امروز داشتم رباعی های این جوونو می خوندم ، چندتاشو علامت زدم که شب اومدید براتون بخوونم .

- آقای محمد زهرایی : کدوم جوون ؟ !

*ایرج زبردست .

بر می خیزد . از کتابخانه ، کتابی نازک را می آورد . . . ببینیند پشت کتاب چی نوشتند : »ایرج زبردست بدون هیچ تردید بزرگترین رباعی سرای امروز ایران است . » بابا ! این هم شد تعریف ؟ ! بزرگترین و کوچکترین که چیزی رو حل نمی کنه . . . این همه رباعی درخشان تو این کتاب هست ، یکیشو می ذاشتین پشت جلد ! ....شروع می کند به خواندن :

                             تا بال و پرعمر به رنگ هوس است

از اوج سرازیر شدن یک نفس است

آن لحظه که بال زندگی می شکند

در چشم پرنده آسمان هم قفس است

*خیلی چیزهای قشنگی تو این کتاب هست . . .

ما وقت نگاه را دمی دانستیم

از دانش چشم ها کمی دانستیم

کژتابی دست ها و بی مهری سنگ

ما آینه بودیم و نمی دانستیم

*ببینید چطور غیر مستقیم گفته ما رو شکستند . . .

غمگنانه می خواند :

ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز

در شهر امید نا امیدیم هنوز

دیدی که چه کرد ، دست شب با من و تو؟

در باز و به دنبال کلیدیم هنوز

*این رباعی خیلی قشنگه :

در خواب چراغ تا سحر دستم بود

در خواب کلید هر چه در دستم بود

زیباتر از این خواب ندیدم خوابی

بیدار شدم دست تو در دستم بود

 

*وقت سایه خوش است . . . شعر خوب او را به شوق می آورد . . .

 

شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

شد با شب و گریه روبرو عاشق او

پایان حکایتم شنیدن دارد

من عاشق او بودم و او عاشق او...

 

*خیلی لطیفه . . . واقعا قشنگه . . . خیلی جوون با استعدادیه  . . . اگه این تعارفات و پرت و پلاها خرابش نکنه . . .

 

با جمله رندان جهان هم کیشم

خیام ترانه های پر تشویشم

انگار شراب از آسمان می بارد

وقتی که به چشمان تو می اندیشم

 

درباره رباعیات ایرج زبردست


 درباره رباعیات ایرج زبردست

نوشته: کاظم شیعنی

 در روزنامه فرهیختگان

11 / 10 /1391

جهت خواندن مطلب  به آدرس زیر مراجعه شود :

www.farheekhtegan.ir/content/view/57586/40


نگاهی به رباعیات ایرج زبردست / دکتر ابراهیم قیصری

حیات دوباره رباعی

نگاهی به رباعیات ایرج زبردست

نوشته: دکتر ابراهیم قیصری

.........................................................................................

روزنامه آرمان 4 /10 / 1391

جهت خواندن متن به آدرس زیر مراجعه شود

نگاهی به رباعیات ایرج زبردست / محمود معتقدی

 

نگاهی به چشم انداز رباعیات ایرج زبردست

نوشته ی استاد محمود معتقدی

 روزنامه اعتماد . مورخ ۶ آذرماه ۱۳۹۱ . صفحه ی ۱۱

      جهت دیدن مطلب به آدرس زیر مراجعه شود :

                         http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2628665 

درنگی بر« شکل دیگر من » مجموعه رباعی ایرج زبردست

 

درنگی بر« شکل دیگر من »

مجموعه رباعی ایرج زبردست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ محمد امین فصحتی

ایرج زبردست را برای اولین بار در سال 72 دیدم ، جوانی 19 ساله با همان شور و شرهای جوانی و هیجان های داغ و سر زندگی و چالاکی های مخصوص این سنین . پیداست که کپی برابر اصل بود و رباعی هایش کاملا شبیه خودش بودند و باز پیداست که اعتراض ها و شکایت ها و کلا طرز برداشت هایش از جهان و دور و برش بسیار صریح و به قول معروف « رو » بود :

در عشق اگر عذاب دنیا بکشی

با اشک به دیده طرح دریا بکشی

تا خلوت من هزار غربت باقی است

تنها نشدی که درد تنها بکشی

و باز این رباعی که اعتراضی تر و آتشین تر است :

آیینه ی باورم مرا خنجر زد

آن نیمه ی دیگرم مرا خنجر زد

تاریخ هزار دیده قابیل گریست

وقتی که برادرم مرا خنجر زد

اما پس از این نوزده سال وقتی ایرج را می بینم و رباعی هایش را می خوانم به اصل تغییر در انسان ها پیش از پیش معتقد می شوم ، بله در این سال ها ایرج از کوره ی زندگی بیرون آمده ، دیگر از شور و شرهای جوانی اثری نیست ، دیگر در انجمن های شعر اولین نفر نیست که حاضر می شود اگر هم با اصرار بیاید یا دیر می آید یا شعر نمی خواند و یا به یکی دو تا اکتفا می کند . دلیل این تغییر رویه نیز روشن است . با نزدیک شدن ایرج به سن میانسالی دغدغه هایش نیز تغییر یافته است ، روزگار نامرد به او آموخته که دیگر به دنبال تعلق های زودگذر و فانی نباشد . زندگی متأهلی نیز او را جا افتاده بار آورده متعهد و این تعهد او را وا می دارد تا از هیجان های جوانی به آرامشی دست یابد تا بتواند مفاهیم انتزاعی را درقالب رباعی هایش ارایه می دهد :

                                             آن سمت درختی است اذان می گوید

خاکِ دگر و آبِ دگر می جوید

آبش بدهد تشنه و خشک شود

آبش ندهند تا ابد می روید

و این رباعی که به استاد شهرام ناظری تقدیم شده است :

من تشنه چنان که سوختن حالِ من است

هر ثانیه داغدارِ آمالِ من است

من تشنه چنان که خشک گردد دریا

من تشنه چنان که آب دنبالِ من است

و همین طور :

او یافت : در بسته ی پنهانی را

او یافت : در آن سوی عدم جانی را

اویافت : به زیر آب خاکی تشنه

او یافت : در آسمان بیابانی را

در سه رباعی بالا از یک سو موتیفِ آب و از سوی دیگر ابزار ساختاری « پارادوکس » دست به دست هم داده اند تا شاعر ، انتزاع و ذهن گرایی محسوسی را به مخاطب منتقل کند و بدین ترتیب زبردست از پوسته ی واژه ها و حتی مضمون ها فاصله می گیرد و به ژرفای مفاهیم می رسد ، مفاهیمی با عقبه ای انتزاعی .البته این گونه ژرفای معنایی خیلی سخت است که در تمام مجموعه رباعی شصت و هشت صفحه ای « شکل دیگر من » رسوخ کرده باشد به همین دلیل در این مجموعه به دو نوع رباعی دیگر مواجه می شویم ، یکی رباعی های اجتماعی که یادگار جوانی های زبردست است با همان پیام های صریح و بی پرده و دیگر رباعی هایی که حد واسط رباعی های اجتماعی و رباعی های انتزاعی زبردست هستند .یعنی رباعی هایی که نه خیلی صریح و آشکار هستند و نه چندان انتزاعی و پیچیده :

بی خویش درونِ خویش کردیم سفر

از خویش نداشتیم یک لحظه خبر

نزدیک تر از سایه به من بود کسی ؟

او راهِ دگر گرفت و من راهِ دگر

و این رباعی که به استاد محمد علی موحد تقدیم شده است :

در ساعتی من حکایتی ناپیداست

در ساعت من قطره هزاران دریاست

این عقربه ها که گِرد هم می چرخند

انگار یکی شمس ، یکی مولاناست

 و همین طور دو رباعی زیر :

تا در گلِ تقدیر دمید آن دم را

بی واژه نوشت قصه ی عالم را

ایران ، وطنم روز ازل بی تردید

از خاک تو می ساخت خدا آدم را

/

شب توبه و صبحدم گناه دگری

گشتیم و نیافتیم راهِ دگری

از چاه به جای آن که بیرون آییم

کندیم درون چاه ، چاه دگری

 صد جای شکر دارد که زبردست از « لوس بازی های زبانی » متنفر است و بر عکس از شاعران آن ها را در رباعی هایش راه نمی دهد که دلیل اصلی اش نیز همان شکل گرفتن شخصیت اوست ، از شکل گفتم و یاد نام این مجموعه افتادم که واقعا شکل دیگری را از زبردست در این مجموعه شاهدیم و اتفاقا خوب است که رباعی های این دفتر یکدست نیست یعنی تمام آن ها را رباعی های جدید و انتزاعی او تشکیل نمی دهد تا بدین وسیله خواننده کارهای قبلی او را با رباعی های جدیدش مقایسه کند و دریابد که وی چگونه به شکلی رسیده است .به عنوان دوست و همراه او همچنان در انتظارم تا ببینم مثلا ده سال ، او به چه افق هایی دست می یابد و آن ها را وارد رباعی هایش می کند ، البته به شرط حیات !

منبع : ( روزنامه نیم نگاه ، 7 شهریور 1391)

درباره رباعیات ایرج زبردست / امین فقیری

نگاهی به رباعیات ایرج زبردست


باران «آن» در رباعیات ایرج زبردست


                                                                            *اسماعیل عسلی

اگر برانگیزانندگی و تأثیرگذاری را که نتیجه فهم درست شاعر از عادت­ شکنی و آشنازدایی است به عنوان عنصر سبک­ آفرین و عامل ماندگاری شعر بدانیم و نگاهمان به آشنازدایی، عمق ­بخشی به هنجارهای ادبی و نه مقابله با آنها باشد و بنا نداشته باشیم که هنجارشکنی را به یکی از دو وجه قالب یا محتوا محدود کنیم و به موازات آن قادر به درک ارتباط بین انسان و طبیعت باشیم، در هنگامه سرایش حس درونی خود به آفرینشی دست زده­ ایم که به تولد یک شعر می­ انجامد. شعر خوب، بالغ و پا به راه به دنیا می­ آید و همین که شنیده یا خوانده شد به راه می­افتد؛ سینه به سینه، دهان به دهان و زبان به زبان بی­ اعتنا به مرزهای قراردادی و جغرافیایی برای شنیده شدن به حرکت درمی ­آید و در اوج تأثیرگذاری هنرهای دیگر را نیز به خدمت خود درمی­ آورد و در لباس هنرهای دیگر جلوه­ گری آغاز می­ کند. نقشی بر دیواری، مجسمه­ ای در گوشه­ ای، خطی بر صحیفه­ ای و آوازی از حنجره­ ای و آهنگی که از دل سازی به اشاره زخمه­ ای بیرون می ­آید. برخورداری شعر از چنین ویژگی در گرو سنخیّت آن با زمان و مکانی است که شاعر را در حصار گرفته و در عین حال که رنگ و بویی از زمان و مکان دارد، از گذار در افق­های دوردست نیز ناتوان نیست. چرا که اگر بنا باشد شاعر چیزی غیر از آنچه که همگان می­ بینند را نبیند و توصیف نکند از مرتبه لفّاظی و بازی با کلمات فراتر نرفته است. شاعری که سودای ماندگاری در سر دارد باید در عین پایبندی نسبی به معیارهایی که ما را برای رسیدن به تعریف شعر یاری می­دهند، به دنبال «آن» باشد.به جرأت می­ توان گفت که «آن» شاخصه برجستگی یک شاعر و متمایزکننده او از سایر شاعران است. «آن» همان لطیفه ی نهانی است که از نگاه حافظ مشخصه­ ی عشق است و از منظری دیگر می­ تواند مشخصه­ ی شعر نیز باشد. دلنشینی سخنی که با هر زبانی هم که گفته شود باز نامکرر می­ نماید به «آن» بازمی­گردد.«آن» نه وزن و ردیف و قافیه و تخیّل و آرایه و هنجارگریزی و قالب و محتوا و نه جدای از آنهاست. «آن» مهری است که هر شاعر ماندگار و صاحب سبکی فراتر از تخلّص به پای شعرش می­ زند. همان گونه که حافظ در توصیف عشق گفته است: لطیفه­ ای است نهانی که عشق از آن خیزد/ که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است . برای یک شعر ماندگار نیز باید به دنبال «آن» یا لطیفه­ ای نهانی باشیم. این لطیفه نهانی را گاه می­ توان در کم و کیف تلفیق و درهم­آمیزی برخی از شاخصه­ ها و معیارهای مدرسه­ ای شعر جستجو کرد و در بحث محتوا نیز، نوع نگاه شاعر  به هستی، انسان و طبیعت است که چنین تلفیقی را رقم می­زند.شاید نتوان در جلسات نقد و بررسی یک شعر آن گونه که باید به ماهیت این لطیفه نهانی نزدیک شد اما نشانه­ های آن را می­ توان در اقبال همگانی از شعر یک شاعر جستجو کرد.«آن» عامل «قبول خاطر»ی است که حافظ از آن سخن می­گوید.  «قبول خاطر و لطف سخن، خدادادست» متفق­ القول بودن اغلب شاعران و صاحب­نظران بر دلنشینی اشعار یک شاعر و متمایز بودن آثار او از معاصرینش ما را از وجود «آن» «لطیفه نهانی» در شعر او آگاه می­ کند. اگر چه برخی از شاعران برای این که خود را در تیررس داوری­ هایی از این دست قرار دهند، متعمدانه به هنجارگریزی­ های شگفت­ انگیز دست می­ زنند اما چون از وجود آن «لطیفه نهانی» در اشعارشان خبری نیست به همان سرعتی که اوج گرفته­ اند فرود می­آیند.اینکه ایرج زبردست، رباعی ­سرای معاصر، توانسته است منتقدان ادبی و برخی از شاخص­ ترین پرچم داران سبک­ها و شیوه­ های گوناگون سرایش شعر را به نقطه نظرات مشترکی پیرامون شعر خود نزدیک کند و بعضی را برانگیزد که علی­رغم پیشین ه­ای که در مخالفت صریح با قالب­های کهن دارند به تأثیرگذاری و تازگی شعر او در قالب رباعی معترف باشند، برای ماندگاری او کافی است. کسانی نظیر: یدالله رؤیایی، محمد حقوقی، علی باباچاهی و...ضمن این که باید اذعان داشت استوانه­ هایی چون استاد بهاءالدین خرمشاهی و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که جایگاهی تثبیت شده در ارزیابی و داوری دارند، مهر تأیید خود را زیر هر شعر و نوشته ­ای نمی­ زنند و مقبولیت رباعیات ایرج زبردست در نگاه شخصیت­ هایی از این دست، نشان دیگری از وجود همان لطیفه نهانی است که مورد اشاره قرار گرفت.رباعیات ایرج زبردست چندلایه ­ای است و یکدست نبودن خوانندگان آثارش که به افزایش تیراژ و تجدید چاپ آثارش منجر گردیده نیز به همین ویژگی بازمی­ گردد. وجود رگه­ هایی از نگاه عرفانی حاصل از مکاشفات درونی شاعر طعم شطحی جسورانه را که از ضمیر ناخودآگاهش تراوش می­ کند در ذائقه خواننده بر جای می­ گذارد بدون اینکه او را در پیچ و خم اصطلاحات دیریاب عرفانی که بوی فضل­ فروشی از آن به مشام می­ رسد بر جای بگذارد. برخی از مصراع­ ها در رباعیات زبردست از فرط سادگی به زبان محاوره نزدیک می­ شود و در عین حال در اوج زیبایی است و خواننده گاه تصور می­ کند که این شعر را قبلاً در مخیّله خود سروده است.نمونه­ ها:آنقدر ندیدمت که دیدن داری/ ما آمدنی به رنگ رفتن داریم/ باران که بیاید همه عاشق هستند. رباعیات ایرج زبردست در عین شاعرانه بودن، خیال­ انگیزی و آمیختگی با اغراق، باورپذیری بالایی نیز دارد گویی که شاعر آن را حس کرده است، ردیف کردن زنجیره­ هایی از پرسش­ های بی­ پاسخ که به رها شدن خواننده در سیاه­ چاله­ های بی­ انتها می­ انجامد رباعیات ایرج زبردست را فیلسوفانه جلوه می­ دهد، اگر چه شاعر به دنبال پاسخ گویی از چنین منظری به پرسش­ هایی که مطرح می­ کند نیست.احساس گم گشتگی دلپذیری که به خواننده دست می­ دهد از هیجانی سرچشمه می­ گیرد که شاعر در کندوکاوهای تحیّرآمیز خود به هر یک از مصراع­  هایش تزریق کرده است.ایرج زبردست با درک فقر وجود برخی واژه­ ها با معانی خاص در شعر معاصرین خود، رباعیات خود را به کلکسیونی از واژه­ه ایی از این دست که خودش برای آنها معنایی تازه تدارک دیده، تبدیل کرده است.من، تو، او، باران، رفتن، عشق . و سخن آخر بهره­ گیری از قالب رباعی برای کوتاه گویی به موازات ژرف­ نگری که نیاز عصر کنونی ماست به عنوان تنها قالب به کار گرفته شده توسط این شاعر ناخواسته رباعی را با نام او عجین کرده است.رباعیات ایرج زبردست دربرگیرنده همه این ویژگی هاست به اضافه «آن» ویژگی که نمی­توان از اعماق شعرش استخراج کرد و به کسی نشان داد، «آن» همان است که رباعیات ماندگار ایرج زبردست را شنیدنی کرده است.

منبع : روزنامه ی عصر مردم . شماره 4375 .صفحه 16

شطح در رباعیات ایرج زبردست

 شرار شطح در آسمان رباعیات ایرج زبردست

نوشته خانم یلدا آزرمی

روزنامه ملت ما ۱۱/۱۰ /۱۳۹۰ صفحه ۱۱

جهت خواندن مطلب به آدرس زیر مراجعه شود

http://www.mellatonline.net/index.php/mellatdailypdf/category/17--11---354

چارانه های ابرج زبردست / دکتر میر جلال الدین کزازی /  روزنامه اعتماد

 
            ایرج زبردست ، چارانه سرایی  زبردست
 
 ................................................
دکتر میرجلال الدین کزازی
 ................................................
 
در کالبدها و پیکره های سخن پارسی هرآینه ، نغزترین و کوتاه ترین چارانه (= رباعی) است از این روی سرودن آن نیزهچنان کاری است نغز و باریک . زیرا پیام و اندرونه هر سروده ، به ناچار ، می باید با پیکره آن بسازد و آن را ببرازد و < بترازد > . بر این پایه سخنوران باریک بین و ژرف اندیش و گزیده گوی که بر توسن تیز تاز اندیشه لگام بر می توانند زد و پندار هرزه پوی دامنگستر را در فرمان می توانند آورد ، چارانه را چونان پیکره پیام نغز و نازک خویش بر می گزینند و به کار می گیرند . هنر شگرف چارانه سرای آن است که او به کاری دشوار در آفرینش ادبی دست می یازد که دستیازی بدان در توان هر سراینده نیست . بر پایه دستانی دلاویز و نیک روشنگر و بازنمای ، چارانه سرای  هنگامی در کار باریک و دشوار خویش پیروز و کامگار خواهد بود که بتواند دریای از معنی و اندیشه را در کوزه ای خرد و تنگ از واژگان بریزد و بگنجاند ، چندی ( =کمیت ) را تا مرز فرجامین آن بکاهد ، بی آن که کمترین گزند و آسیبی به چونی ( = کیفیت ) برساند . چارانه در سخن پارسی به ریزنگار ( = مینیاتور ) می ماند ، در نگارگری ایرانی . از آن است که ایرج زبردست را  چونان چارانه سرایی توانمند و زبردست می باید ستود و هنر او را ارج نهاد . اگر فراخ و فراگیر به سروده های ناب او بنگریم زبردستی و نغز کاری وی را در سه ویژگی بنیادین باز می توانیم نمود
یک - چارانه سرایی : آنچه از ایرج زبردست سخنوری دیگرسان ساخته است آن است که او چارانه سراست و افزون بر آن جز چارانه نیز نمی سراید . از آنجاست که نام او با چارانه چنان پیوند گرفته است که یکی از این دو دیگری را فرایاد می آورد
دو - نو آیینی اندیشه و آزمون شاعرانه و پیراستگی پندار : یکی از برجسته ترین ویژگی ها در چارانه های ایرج زبردست نگاره ها و انگاره های نغز و نو پدید و بی پیشینه اوست . کمابیش در هر چارانه او خواننده سخن سنج با نگاره ای نو و نابیوسان ( = غیر منتظره )  روباروست . گاه  از آهی توفان خیز و جهان آشوب که در شب جدایی از یار بر می کشد ، خاکستر ماه را می پریشد و بر زمین می ریزد . گاه در خلوت رخوت زده مرداب  به تصویر سراب تشنگی در آب می ماند و پوشیده در کفنی به وسعت بی خبری بر خواب بانگ می زند که : ای خواب تو بیداری و ما در خوابیم . گاه ایرج زبردست با رندان جهان هم کیش است و خیام ترانه های پر تشویش ، در آن هنگام که به چشمان یار می اندیشد سرمست می انگارد که  باده مرد افکن ناب از آسمان فرو می بارد . گاه آنچنان در تب می سوزد  و شمع وار سری شعله پرست دارد که آتش تا پگاهان فریادزنان آب به دستش می دهد. 
سه - سومین ویژگی ستوده و ساختاری در چارانه های بس زبردستانه ایرج زبردست که آنها را بر زبان ها در افکنده است فرجام فرمند و بنیادین آنهاست . در چارانه لخت چهارمین کارکردی بنیادین دارد و همان است که سرنوشت چارانه را بر می نهد و رقم می زند . سه لخت نخستین زمینه را فراهم می آورند  تا لخت چهارمین به شیوه ای شگرف و شکوهمند و در پیوندی تنگ و ناگزیر و نیک فرو تنیده با آن سه لخت پدیدار شود . راستی را در چارانه های ایرج زبردست این لخت را پیوندی چنان نهادین و ساختاری و انداموار با سه لخت دیگر هست که نمی توان جایگزین و ریختی دیگر برای آن پنداشت . کامگاری و بختیاری این سخنور زبردست را که هر چارانه او بهارانه ای است سخن پارسی را ، از درگاه دادار دادگر آرزو دارم. 
 
منبع چاپ : روزنامه اعتماد ۱۸ آبان ۱۳۹۰
 

اکبر اکسیر : نگاهی به رباعیات ایرج زبردست

          
          این تلخ بنفش.......این تلخ بنفش........
                             ...................................................................................... 

               ( خطابه ای در حوالی مجموعه رباعی باران که بیاید همه عاشق هستند
                   سروده ی ایرج زبردست / انتشارات روشن مهر / چاپ ششم  )
                          ............................................................................................
                                                                                         * اکبر اکسیر
در قرن پنجم کودکان محله ی خیام خدا بیامرز گردویی را غلتان غلتان تا بن گو انداختند که بعد از ده قرن هنوز کسی نتوانسته است آن را از بن گو در بیاورد . رباعی فارسی با چهار ضلع مساوی ، مربعی  تقدیم شعر ما کرده که شاعران ما هنوز هم در این دایره سرگردانند ! سوار برچهار چرخ رباعی می شوند و در جردن معانی تک چرخ می زنند تا رباعی چرخ پنجم شعر امروز ما باشد فارغ از اینکه هر کسی وارد بازی می شود باید قواعد بازی را رعایت کند و در همان وزن با قوافی و روادف ! غیر مترقبه دست به نو آوری بزند تا آنچه را که در مصراع چهارم بطور فشرده می خواهد بگوید با اضافه کردن سه مصرع در  حکم  آخربه سر انجام برساند . خیلی ها از کوچه باغ نشابور گذشتند تا صدای انا الحق را به گوش جان برسانند که فقط استاد محمد رضا شفیعی کدکنی توانست خود را به نبش عطار نشابوری برساند و نسخه اش را بپیچد . بازی با رباعی بازی خطرناکی است که خیلی ها در نیمه ی اول کارت قرمز گرفتند و از بازی باز ماندند . اول انقلاب منصور اوجی نفسی تازه به رباعی داد و گرد و خاک از سر و ته این قالب گرفت در دهه ی هفتاد شاعران انرژیک و جوان طرح ژنریکی از رباعی دیرسال را ارائه دادند که تنها چند نفر آلن دولون این صحنه شدند : ایرج زبرست ، بیژن ارژن  و جلیل صفر بیگی.....ایرج زبردست با تلاشی فراوان و در خوردر ذهن و زبان و عرصه ی نشر و تبلیغات توانست مجموعه ی رباعیاتش را به چاپ ششم برساند ، با مجموعه ای در قطع کاشی با نام  باران که بیاید همه عاشق هستند از نشر روشن مهر با رباعیاتی مانده از سالهای 74 تا 79........در بررسی رباعیات ایرج زبردست  ، من نه  به تایید بزرگان تکیه کردم نه به تبليغات کتاب و شرکت کردن ایرج زبردست شیرازی در کنگره  جهانی حافظ شیرازی ، خیام نیشابوری ، مولوی بلخی. چون معتقدم تایید و تکذیب ها و آگهی های تبلغاتی و مصاحبه و نقد و نظرات ، هر چند می توانند یک اثر را معرفی کنند اما نمی تونند بر کیفیت و محبوبیت آثار تاثیر گذار باشند ، من حتی گول تعدد چاپ ها را هم نمی خورم. در زمانه ای که کتاب های فله ای نهادهای وابسته حق البوق ناشر چیزی بر اصل واقع نمی افزاید، کتابی می تواند در این روز ها جلب توجه کند که جلد به جلدش را مردم خریده و خوانده و بلافاصله  به دیگران معرفی نموده باشند .کتاب رباعی باران که بیاید همه عاشق هستند یکی از همین کتاب هاست که مثل زنبور عسل دیابتی پرواز کرده  و به دوردست ها رسیده است . ایرج زبردست  باید قدر تک تک مخاطبانش را بداند و برای حفظ این گروه فهیم لحظه ای دست از تلاش باز ندارد و بداند که باید هر روز بهتر از دیروز باشد . در کتاب  قبلی ایرج زبردست ( حیات دوباره ی رباعی / به کوشش  بهاء الدین خرمشاهی  و محمد اجاقی ) گفته بودم شاعر امروز باید چشم مسلح جامعه باشد ، در باغ ارم بنشیند و پلشتی های محلات حاشیه نشین شیراز را  ببیند  نه مثل حافظ در شیراز باشد و تخت جمشید و پاسارگاد را به جام جم بفروشد ! رباعی های این مجموعه شیرین و آبدار چون لیمو ترش همان حوالی آب به دهان  می آورد. کاش موضوعات اجتماعی و دردهای مشترک انسان معاصر و محیط زیست نیز در سوژه های انبوه آن غوطه ور بود ، کاش شاعر رباعی سرای میانسال ما از مشکلات دخترش بهار می نوشت ........ برای شاعری که مصرع چهارم رباعی موم دست سوژه های زیبا شناختی اوست نوشتن از فلسفه ی درد چیزی مهمی نیست ، رسیدن به عینیات  و بریدن از ذهنیات به نظرم زیباترین سوژه ها را در رباعیات ایرج زبردست جاری خواهد کرد . باید ایرج ما از آرامش مهتاب تو، به بیداری خود برسد  ، بعد خود را گم بکند و بداند هر گم شدنی کلید پیدا شدن است ! یکی از ویژگی های اخلاقی این شیراز نشین شاعر ، فروتنی و حرف شنوی و نقد پذیری اوست که او را در تمام محافل و در دل تمام بزرگان ادب امروز جای داده است . پس این نوشته ها را به جای تقدیر و تشکرات رسمی دیگران می پذیرد تا خیامی دیگر بپاید و بماند و رباعی ، آتشناک ترین قالب شعر امروز باشد .تا شما چند رباعی از این دفتر را می خوانید ، من چای یخ زده ام را  بخورم تا بعد ..........
  
 
پیراهن خیس ابر ، تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است
این زندگی کبود ، این تلخ بنفش
زخمی ست که سالهاست بردوش من است

 
**********
 
پاییز ....درخت .....باد ......بی برگ و بری
شب.....صاعقه....مه.....پرنده و دربدری
کابوس چنان است که در باغ زمان
هر شاخه به دست خویش دارد تبری

 
**********
 
من در شب تیره غیرت فانوسم
با لهجه ی تبدار جنون مانوسم
چون تیغ که در دامن خون میرقصد
یکروز لب حادثه را می بوسم


برای شاعر رباعی سرا - ایرج زبردست - که با تمام مشکلات زندگی اجاق رباعی ایران را در این زمستان کتاب روشن نگهداشته ، موفقیت روز افزون آرزومندم و امیدوارم چشم بصیرت شعر امروز باشد و با رباعیات دلپذیر خود نبشی بزند مقبره ها را .... و صدای صادق انسان امروز را به چهار گوشه ی چهان پرچ کند.  ایرج زبردست بی شک یکی از نام های مبارک و ماندگار رباعی در روزگار ماست ، او را به یاد بسپاریم و برایش از صمیم دل بگوییم: 
 
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی ریاتر ازآینه هاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفره ی ماست 
  
                                                    منبع : روزنامه ی شرق  شماره  ۱۱۷۵  / سه شنبه                                                                                ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ / صفحه ی ادبیات          

هوشنگ چالنگی و رباعیات ایرج زبردست

 

  سرودن رباعی بعد از خیام این گونه گمان نمی رفت 
            
  
                                                                                             * هوشنگ چالنگی
 
اگر رباعیات ایرج زبردست را نمی دیدیم وقتی صحبت از رباعی می شد ، کسی جز خیام و تا حدودی ابوسعیدابوالخیر به یادمان نمی آمد ، از این گذشته کار بی نظیر این شاعر در رباعی آن گونه است که انسان متوجه می شود عجیب در قوالب کلاسیک چه کارهای شگفت می توان انجام داد . نگاه کنید این تازگی و طراوت واندیشه های بس شاعرانه در کلاس رباعی توسط استاد ایرج زبردست انسان را به چه افکار سیال و عجیبی می کشاند:
 
تا بال و پر عمر به رنگ هوس است
از اوج سرازیر شدن یک نفس است
آن لحظه که بال زندگی می شکند
در چشم پرنده آسمان هم قفس است
 
چقدر به لحاظ  اندیشه و هستی نگری بی نقص و بزرگ ، به طوری که هیچ روزنه ای برای نقد باقی نمی گذارد . یا این رباعی شگرف که برای خالق  بوف کور صادق هدایت سروده است :
 
چون روح ، وجود تو معمایی بود
آمیزه ای از جنون و تنهایی بود
روزی که تو را خاک درآغوش کشید :
زانو زدن مرگ تماشایی بود

 
زیباست ، نگریستنی بس شاعرانه و زیبا ، زیباست ........باری سرودن رباعی بدین گونه زیبا و غیرمنتظره به هیچ وجه بعد از خیام گمان نمی رفت . و این گونه می شود که در رباعی جشن  کلمات را ببینیم و با خود بگوییم این احتمال گلباران موجود بود و ما نمی دانستیم . و این همه، توسط رباعی سرای چیره دست  روزگار، ایرج زبردست انجام شده است. 
  
                                                                                             کرج / 24 آبان 1389

                                                                                               منبع : روزنامه ی نیم نگاه

                                                                                               شماره ۳۷۶۳ /۳۰ آذر ۱۳۸۹

درباره رباعیات ایرج زبردست

 نامه ی سید علی صالحی به ایرج زبردست / روزنامه ی فرهیختگان

http://www.farheekhtegan.ir/content/view/14812/64/

رباعیات ماندگار ایرج زبردست / پرویز خائفی / روزنامه ی فرهیختگان

http://www.farheekhtegan.ir/content/view/17343/40/

ایرج زبردست صدای جاودان رباعی امروز

استاد جلال ذوالفنون :

ایرج زبردست صدای جاودان رباعی امروز است

توانمندی ایرج زبردست در سرودن رباعی برای خیلی از کسانی که جایگاهی در ادبیات ایران دارند روشن و بارها صحبت شده است .جایگاه ایشان در شعر و ادب فارسی مختص به شهر شیراز نیست بلکه در تمام ایران حتی خارج از کشور همه شیفته و متوجه ذوق و توانایی این شاعر در شعر به خصوص رباعی سرایی هستند.

رباعی به لحاظ اینکه کوتاه است خیلی ها دست به  سرودن در این قالب زده اند. تا جایی که تنها کسانی که خیام گونه فکر می کردند رباعیاتی ساختند که منسوب شده است به خیام و جدا کردن آنها بسیار مشکل به نظر می رسد.

من مدتهاست با رباعیات استادانه ی ایرج زبردست آشنا هستم ، یکی از رباعیات زیبای ایشان که در ذهن من ماندگار  می باشد و آن را همیشه زمزمه میکنم این رباعی است :

در خواب ، چراغ تا سحر دستم بود

در خواب ، کلید هر چه در دستم بود

زیباتر از این خواب ندیدم خوابی

بیدار شدم ، دست تو در دستم بود

بی شک ایرج زبردست صدای جاودانی در تاریخ رباعی ایران است.

برگرفته از سخنرانی استاد جلال ذوالفنون

شیراز / تابستان ۱۳۸۹

دکتر باستانی پاریزی و رباعیات ایرج زبردست

 
 یادداشت دکتر باستانی پاریزی  درباره ی رباعیات ايرج زبردست
          
          رباعي سراي زبردست روزگار ما 

                     http://sharghnewspaper.ir/Released/89-09-27/435.htm
 
دوست با کمال ما آقای ایرج زبردست ، از تمام فنون شعر، علاقه پیدا کرده است به رباعی سرایی، کاری که حکم  سهل و ممتنع شامل آن می شود . سالها پیش من در مقدمه کتاب شعر خانم توران شهریاری نوشته بودم : تنها یک مورد است که مخلص پاریزی همیشه دوستان را از سرودن شعر به آن صورت  یعنی رباعی منع می کردم هر چند خودم ، به قول تقی اوحدی گاهی مرتکب آن می شدم . صاحب المعجم می گوید : .....وزن رباعیات مالوف طباع است و متداول خاص و  عام........الحق وزنی مقبول و شعری مستلذ و مطبوع است ، از این جهت اغلب نفوس نفیس را بدان رغبت است و بیشتر طباع  سلیم را بدان میل........( تکرار آب روان ، در شهر نی سواران ، ص 173 ) لابد خواهید گفت شعری که اینقدر شمس قیس رازی از آن تعریف می کند چرا دوستان را از آن منع کرده ام ؟ دلیل من خیلی ساده است : یا رباعی خوب خواهید گفت در حد اعلی ، و یا رباعی متوسط خواهید گفت، در حد ضعیف . نتیجه به این صورت است که اگر خوب بگویید هنوز چند صباح از سرودن آن نگذشته و به قول معروف _ نم کفن شما خشک نشده _ حتی در حیات خود شما رباعی شما می رود توی مجموعه رباعیات حکیم عمر خیام ، و آن وقت بیرون کردن آن از آن گرداب کار حضرت فیل است و در آن مقاله نمونه هایی هم آورده ام. اگر هم رباعی بد باشد ، که دیگر تکلیفش معلوم است اصلا شعر چه ضرور زودتر از خود آدم می رود به گور .
اما دوست با ذوق و با کمال ما که طبعا ذوق را از شیرازیان به ارث برده است و شیرازی است در کار رباعی سرایی سبک و روش و مفهوم تازه ای را به کار برده  و به همین سبب احتمال دارد از دو حكمی که قبلا کرده بودیم بر کنار بماند . و به همین دلیل مجموعه هایی که چاپ کرده از شیرینی و جذابیت خاص بر خوردار است . و گمان من است که از آن آفت که گفتم بر کنار خواهد بود
.
  مفاهیم تازه در دنیای امروز کم  نیست . والبته هنرمند باید آن قدر توانا باشد که یک مفهوم نامحدود را در چهار مصراع محدود  که دوتای اولی ِآن هم در واقع مقدمه و پیش درآمد است بتواند بگنجاند و خوب عمل کند بطوری که در ذهن خواننده بماند . و من گمان کنم که آقای ایرج زبردست در این مورد بسیار زبردستی خود را نشان داد است . و حالا آنچه باقی می ماند این است که کاری نکند که رباعی های خوبش در ریگزار رباعی های متوسط محو و گم شود  و این البته کاری است که ذوق و همت و فداکاری و گذشت یک شاعر خوب را می طلبد  . توفیق  این دوست عزیز را در روشی که  در پیش دارد  آرزومندم . امیدوارم که نسخه های بعدی مجموعه هاي رباعي ایشان  را پر بارتر و زیباتر از نسخه اولی  دریافت کنم . 
  
                                                                                  منبع : روزنامه ی شرق  شنبه ۲۷ / ۹ / ۱۳۸۹

رباعيات هميشه محكم

رباعيات هميشه محكم

                                                                                                  *دکتر مرتضي كاخي

ایرج زبردست عزیزم!   

ای عزیزی که هنوز روی ترا ندیده‌ام * اما رباعیات  نغز و پر مغز تو را خوانده‌ام – چه چاپ شده‌ها و چه در دست چاپ‌هایش را و صد البته به لطف و توجه کریمانه خودت و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی‌. قلم را در این آخر شب سه شنبه یا صبحدم چهارشنبه 22 شهریورماه بر می‌دارم و وجیزه‌ای در وجه تو می‌نگارم بی‌مقدمه و موخره‌.فکر می‌کنم بهتر است یکبار دیگر با رباعیات تو تجدید عهد کنم و بعد دست به قلم ببرم‌. در «باران که بیاید همه عاشق هستند» و چاپ شده است با مقدمه شادروان منوچهر آتشی عزیز روبه رو می‌شوم که چند رباعی برایش خوانده‌ای‌، و او در چند صفحه به ستایش شعر تو و بیان کم و کیفیت رباعی پرداخته است‌، و چه ساده و چه زیبا‌، و بعد نوبت به خواندن رباعیاتت می‌رسد که موجی از خنجر و تیغ و آیینه و عشق و کلید به طرف خواننده روانه می‌کند و بسیاری از این رباعیات –‌در نظر من‌– خوب و بسیاری بسیار خوب و فاخر و ناگزیر می‌رسد و خوش می‌گذرد در نهایت‌. بعد هم رباعیات چاپ نشده‌ات در جزوه‌ای دیگر‌. در نظر من‌– از خوب شروع می‌شود و کم کم به فرم‌گرایی و تازه‌گویی و اندیشه و فلسفه و خرد ناب می‌رسد‌. به گونه‌ای که گویی فرم با محتوا قهر است و هر کدام کار خود را می‌کنند‌. ببین عزیز دل من ! من دوستت دارم و رباعیات تو را به جان دوست می‌دارم و تحسین می‌کنم و به آینده‌اش به جد دلبسته بودم که هنوز هم –‌مثل سابق‌– دل بسته‌ام‌: می‌بینم که تعریف و توصیف مبالغه‌آمیز دوستان در تو کمی اثر کرده و می‌ترسم سر رشته را گم کنی‌. به فرم و فلسفه می‌پردازی و به شهرت دفعی و گذرا می‌نازی‌. نکن عزیز دلم ! نکن ! خرابت می‌کنند‌. این گزافه گویی‌های دوستانه و مداهنه‌های بی‌محتوا را جدی نگیر‌، شعرت را بگو‌. نخواسته باشي این دوران زرین را فدای آن زبان بازی‌های ناپخته و متملقانه کنی . حیف از تواست‌. تو به راحتی شاعری توانگر و نام‌آور هستی اگر راحتت بگذارند. یادت باشد كه نظامی عروضی‌، هنگامی که در یکی از بلاد خراسان بزرگ در قرن پنجم هجری‌، مولانا حجه الحق عمربن خیام نیشابوری را زیارت می‌کند و سی سال پس از آن ملاقات‌، در نیشابور بر گور او می‌گذرد و می‌گرید و می‌گوید که در بسیط خاک‌، عالمی بدان حد و اندازه از بزرگی سراغ ندارد‌، در آن زمان او هنوز نمی‌داند که خیام رباعی هم می‌سروده  و شاعر هم می‌بوده‌، صد سال یا بیشتر پس از مرگ خیام چند رباعی (‌احتمالاً چهار رباعی‌) از او در تذکره‌ای می‌آید بی‌آنکه معلوم باشد نام شاعر خیام است یاخیامی‌. که حتی امروزه هم با قاطعیت نام او را کسی نمی‌داند کدام یک بوده‌. بعدها این چهار رباعی به ده تا و بیست تا و پنجاه تا و سرانجام هفتادتا می‌رسد  شاعران دیگری می‌آیند و به نام خیام یا خیامی رباعی‌هایی بر آن می‌افزایند‌، که امروزه تا 1200 رباعی‌، منتسب به خیام وجود دارد‌. چند قرن پیش شاعری انگلیسی به نام ادوارد فیتز جرالد پیدا می‌شود و از میان 120 رباعی منتسب به خیام تعدادی را به انگلیسی بر‌می‌گرداند و سال‌ها پس از مرگ فیتز جرالد‌، با تأیید و تصدیق شاعران و ادیبان نامدار فرانسوی و انگلیسی این ترجمه و بر اثر آن فیتز جرالد و خیام نیشابوری چنان شهرتی می‌یابند که هنوز هم نظیری در جهان ندارند‌. آن ترجمه بود که از روی آن امروز به زبان‌های زنده دنیا با شمارگانی که پس از کتاب انجیل مقدس پرتیراژترین کتاب جهان شمرده می‌شود این رباعیات ترجمه شده است‌. برای من که بیش از بیست سال از عمرم را در اروپا و آمریکا گذرانده‌ام صدها بار پیش آمده که اگر یک آدم غیر سیاسی از من پرسیده اهل کجا هستم و من گفته‌ام ایران یا پرشیا‌، یا پرس و او متوجه نشده است کجا را می‌گویم‌، وقتی گفته‌ام عمر خیام‌، فریادی از تعجب و شادی و تحسین برکشیده و نام و نشان وطن من را فهميده است‌. از حافظ بزرگ و فنا ناپذیرمان هنوز دیوان مسلمی که مربوط به زمان او باشد پیدا نشده‌، در حالی که اگر یک نسخه را خودش می‌نوشت یا به دستور خودش تهیه می‌کردند –‌مثل آثار ابوعلی سینا و فارابی‌– و در کتابخانه یکی از امرا و سلاطین سلف می‌گذاشتند‌، امروزه این همه حافظ‌نویس و بعضاً نسخه لیس پیدا نمی‌شدند‌. مولانای بلخی ثم الرومی جز 18 بیت اول مثنوی که به دست خط خود نگاشته است‌، یک بیت یا عبارت از آن اقیانوس‌های خروشان و جوشان دیوان شمس ومثنوی را شخصاً ننوشته‌. این دیگران بوده‌اند که می‌نوشته‌اند نه خودش‌. در فيه ما فيه مي‌گويد من اين شعرها را براي دوستاني كه براي ديدن من مي‌آيند و توقع دارند شعري برایشان بخوانم‌، ارتجالاً سروده‌ام و گرنه من کجا و شعر کجا و مرا با این صناعت...... چه کار ! افسوس که در این وقت شب‌، در میان کتب‌های پراکنده‌ام نمی‌توانم چهار مقاله عروضی و پانزده گفتار شادروان مجتبی مینوی و نقل قول سفیر انگلیس در دربار ناصرالدین شاه قاجار که شاه ایران بوده و اهل شعر و شاعری و همین صد سال پیش به تیر غیرت کشته شده و هنوز نمی‌دانسته خیام کیست وکجاست‌، و قول علامه محمد قزوینی و مینوی و کتاب فیه مافیه را پیدا کنم و عیناً آنچه را گفتم نقل می‌کنم‌. اما نشانی می‌دهم به خودت که یک بار دیگر درکتاب پانزده گفتار –‌در مقاله گل سرخ نیشابور‌– ودر آن دو کتاب دیگر نظری بیفکنی‌. من نقل به معنی کردم بی هیچ مبالغه‌ای‌.دوستت دارم‌، به شعرت‌، به نگاهت و دیدار با جهان شعرت جداً دل بسته‌ام‌. اما از این مجامله‌ها و نمایشکاری‌های عده‌ای سخت در هراسم که نکند تو را به وادی خود پسندی و اقالیم نکته گویی وگزینه پراکنی و آبادی‌های کلمات قصار بکشانند و شعر زنده و جوان و جاری تو را تیره و تباه کند‌. مواظب خودت باش و بیشتر از آن مواظب رباعیات همیشه محکم و زیبای خود‌. در خاتمه این بیت صائب را هم داشته باش : 

                                    بی‌قدر ساخت خود را‌، نخوت فزود مارا

                                 بر ما وخود ستم کرد‌، هر کس ستود ما را

اگر سررشته کلام از دستم خارج شده‌، مرا ببخش که قلم انداز چیزی نوشتم تا چند ساعت دیگر که روز شد برایت فاکس کنم‌. اگر دوست نداشتی این نوشته را به دور افکن‌. اما نه اصلاحش کن نه کم و نه زیاد. بگذار همه بدانند من چه قدر در اشتباه هستم‌.

                                                                                            قربانت مرتضی کاخی

 

* پا نوشت :  این نامه را خیلی دوست دارم و حرف های دکتر مرتضی کاخی را زمزمه ی روح کرده ام ..........     چند ماه بعد از ارسال این نامه  به من ، دیدار با  دکتر مرتضی کاخی در  تهران  ( ۱۳۸۵ ) نگاهم را  آیینه ی وقت و خاطره  کرد .

درباره ی رباعیات ایرج زبردست

ايرج زبردست رباعی سرایی نو اندیش  

                                                                                * بهاء‌الدين خرمشاهي

رباعيات ايرج زبردست، شاعر خوش درخشيده و در عين حال ماندگار معاصر را نمي‌توان و نبايد جدي نگرفت. لازم نيست كه دلت را بكاود تا در آن براي خود جا باز كند. «پروانه را چه حاجت پروانه دخول» (سعدي).نام يكي از دفترهاي رباعي درباره اين شاعر بحث انگيز از آب درآمد: خيامي ديگر. اين نام را گردآورنده از سر ذوق و هيجاني كه هر كس تحت تأثير شعر نافذ ايرج زبردست پيدا مي‌كند، بر آن نهاده بود. شاعر هم در عالم قلندري و درويشي و وارستگي كه دارد در پي آن نيست كه چقدر به خيام نزديك است يا نه. گلبانگ ترانه‌هاي خيامي صيحه‌ي آسماني است كه به موسيقي كيهاني تبديل شده است. زبردست شاعري است به كلي نوگرا و نوسرا و نوانديش. به هر حال تشبيهي بوده است و تشويقي و نبايد بر سر آن زياد درنگ كرد. رباعي زبردست همان ويژگي رباعي ماندگار و خوب را كه تشكيل شكلي «برهان گونه» از سه گزاره است را دارد. (گزاره چهارم با تأكيد يا تكرار يكي از مصرعهاي سه‌گانه ديگر است). ملاحظه كنيد:

با جمله‌ي رندان جهان هم كيشم

خيام ترانه‌هاي پر تشويشم

انگار شراب از آسمان مي‌بارد

وقتي كه به چشمان تو مي‌انديشم

 يا اين مثال كه روشن‌تر است:

تا بال و پر عمر به رنگ هوس است

از اوج سرازير شدن يك نفس است

آن لحظه كه بال زندگي مي‌شكند

در چشم پرنده آسمان هم قفس است

 امروزه رباعي قالب كمابيش فراموش شده‌اي است، يعني كم سراينده دارد و اكثر شعراي امروز از سر تفنن به اين قالب پرداخته و مي‌پردازند. اما نوجويي و نوگويي در شعر ايرج زبردست تلاطم گسترده و ماندگاري دارد.رباعي/ ترانه كمابيش تاريخي دو هزار ساله دارد. اغلب غزلسرايان كهن  به‌ويژه عطار، مولانا، سعدي و حافظ هم رباعيهايي دارند كه از نظر كم و كيف قابل اعتناست. در اين ميانه حافظ كمتر رباعي سروده و بيشتر رباعيات منسوب به اوست. با گذشت زمان و كاوش و پژوهشِ پژوهندگان، صاحبان و سرايندگان واقعي آنها بيشتر آشكار مي‌شود.ايرج زبردست زبده‌ي رباعي سرايان امروز ایران است، كم گوي و گزيده گوست. تقريباً هيچ رباعي او نيست كه مضموني پخته و معناي پيشرفته‌اي نداشته باشد. شعر او در خدمت هيچ دستگاه انديشگي(ايدئولوژي) خاصي نيست. غالباً هنر براي هنر است. هنر تا از نظر موازين و قوانين هنري برجسته نباشد، هيچ خدمتي به انديشه بيرون از شعر و هنر نمي‌تواند بكند. اگرچه رنگ عرفان و گاه لحن مناجات گونه‌ي بعضي رباعيات او را نبايد از ياد ببريم. فرم-آگاهي زبردست هم در حد اعلي است. كلمه و عبارت و قافيه‌ها در عين استحكام و متانت و بداعت‌اند. هم محتوا و انديشه‌هايش نو است و هم الفاظش، و هرگز لفظ بر انديشه تقدم ندارد. بلكه همپردازند.همانگونه كه بعضي از غزلسرايان برجسته معاصر و در رأس همه‌ي آنها استاد سيمين بهبهاني، غزل را چندان نو و اجتماعي و پرمعنا كرده‌اند كه تبديل به ژانري (قالبي/ نوعي) از شعر نو شده‌ است. ايرج زبردست هم همين خدمت را به رباعي و با رباعي كرده است. حتي رباعياتي دارد كه به شيوه ی نيمايي سروده و نوشته مي‌شود كه خواننده يا شنونده در برخورد اول خيال مي‌كند شعر نو مي‌خواند يا مي‌شنود، ملاحظه بفرماييد:

با صورت اتفاق

از ثانيه رد خواهي شد

(انتظار پر خواهد زد)

مي‌دانم

با اقاقيا

با نرگس

باز از همه سو

به خانه خواهي آمد

كه اگر به صورت كلاسيك آن را بنويسيم  چنگی به دل نمی زند و اين گونه مي‌شود:

با صورت اتفاق از ثانيه رد

خواهي شد، انتظار پر خواهد زد

مي‌دانم با اقاقيا، با نرگس

باز از همه سو به خانه خواهي آمد

 يكي ديگر از ويژگيهاي شعر اين شاعر رباعی سرا ، پارادوكسي (متناقض نما) بودن آن است:

باران: تب هر طرف ببارم دارم

دهقان: غم تا به كي بكارم دارم

درويش نگاهي به خود انداخت و گفت:

من هر چه كه دارم از ندارم دارم

 يا نمونه‌ي ديگر:

 اي صبح، نه آبي نه سپيديم هنوز

در شهرِ اميد نااميديم هنوز

ديدي كه چه كرد، دست شب با من و تو؟

در باز و به دنبال كليديم هنوز

 يا اين نمونه:

زد بانگ كسي كه جاده‌ها را مي‌زيست:

اي بي خبر از عاقبت راه نايست

آنسوي قدم‌ها كه نمي‌دانم كيست

پيوسته كسي هست كه مي‌گويد: نيست

اين رباعي را كه براي اين شاعر دانا و آگاه  روزگار ، سروده‌ام پايان بخش اين نوشته مي‌سازم:

 خيام ز پشت پرده سرمست آمد

با كوزه‌اي از ترانه در دست آمد

بگذشت هزاره‌اي و ما چشم به راه

تا نوبت ايرج زبردست آمد

                                 هر كجا هست خدايا به سلامت دارش.                                                     

درباره  رباعیات  ايرج زبردست

                            رباعیات ماندگار ايرج زبردست

                                                                                  * پرويز خائفي

شايد سخن به تكرار باشد اما قند مكرر است با ايرج زبردست گهگاه كه در فرصتي گذرا ديداري دوباره دست مي دهد يك رباعي ناخوانده و نانوشته برايم مي خواند و اين كار تأييدي است بر اين كه رباعي سراي شهيرِ روزگار  ما درنگ و سكوت نكرده است ، تفكر كه از اُمهّات آفرينش است و سهمي بزرگ براي انسان است در وجود اين عزيز كماكان ماندگار و جوشان در جريان است .گاهي هنرمند يا شاعر با عرضه كاري سترگ و مقبول جامعه به سكوت مي گرايد و خاموش مي نشيند اين بزرگترين لطمه اي است كه بر چگونگي آفرينش هاي تازه وارد مي آيد . هر ارزش هنري چنانچه در محاق سكوت و سكون فرو رفت رفته رفته به فراموشي مي گرايد و من بارها اين نكته را با در نظر گرفتن اختلاف سني به ايرج زبردست گفته و ياد آور شده ام و با اينكه مي دانم و مي بينم كه تلاش معاش گريبانش را چنان گرفته كه فراغت كمتر به سراغش مي آيد ولي لحظه اي از هنر خويش غافل نمي ماند . جامعه ي ما چنان است كه هنرمند كمتر امكان رفاه دارد و بايد بكوشد و بپويد تا ناني بر كف آرد و همه ي ما چنين تنگناهايي را داريم ، اما كسي كه ذاتاً و فطرتاً مايه هنري خدا داد دارد در هر موقعيتي هنرش متجلي مي شود . ايرج زبردست با عرضه رباعي هاي ناب و نادر خود قشر فارسي زبان را آگاهي داد كه باران كه بيايد همه عاشق هستند و چنين بود كه ناب ترين رباعي ها را با انديشه اي شگفت به زبان فارسي هديه داد . هرگز نخستين ديدار صادقانه ي او را در نخستين روز فراموش نمي كنم و مي دانم كه او نيز حيرت و شگفتي مرا در آن روز از ياد نبرده است . از آن روز بيش از  پانزده سال مي گذرد در اين فاصله هر بار کار ایرج زبردست با هر رباعي ، تفكري تازه و مقبوليتي تازه پيدا كرده است . آن روز من بودم و كشف يك استعداد بزرگ در زبان وادب فارسي و امروز ايرج زبردست است و دفترهايي از رباعي و تاريخ ، دير سال ادب اين مرز و بوم . بي ترديد رباعيات او جايگاهي خاص در مسير تكاملي تاريخ رباعي ايران دارد . مهم ترين شاخصه كار او تنوع و تازه نگري و كشف نا ديده ها و ناگفته هاست . تكرار آفت بدي است كه اگر گريبان هنرمندي را گرفت روزپايانش نزديك است حتي خاموش نشستن به از تكرار شدن است . در سخن حافظ هرگز نه اينكه يافت نمي شود بلكه خود من بعد از پنجاه سال موانست گه گاه به مصادیق و روشنايي هايي مي رسم كه پيش از آن  برخورد نكرده بودم ، حتي كشف صنايع پنهان شعري هم گاه تازگي دارد  بهر روي من مي دانم كه ايرج زبردست به اين دانايي و آگاهي كامل رسيده كه هرگز از تازه ها دور نماند و هر رباعي او مفهومي تازه و بس عظيم دارد . بهر روي گذشت زمان عيار و محك بزرگي براي شناخت  سره از ناسره است و  من تا امروز دريافته ام كه  حسادت ها و تنگ نظري ها اين شاعر كوشنده را آبديده تر و پخته تر كرده است . ايرج زبردست شاگردي روزگار كرده است نه شخص ، اين نكته اي است كه آن تنگ نظرها و حاسدان بايد بدانند . در اينجا نقد آثار تازه او و مقايسه باكارهاي گذشته اش مطرح نيست و فرصتي ديگر مي طلبد . آنچه  مسلم است سهم ايرج زبردست در سير تاريخ رباعي ايران سهمي بسزاست چه خوب است كه در پايان دو رباعي تازه او را به مشتاقان عرضه كنم تا طراوت و تازگي مستمر كار او را در يابيم :

شب ، ساعتِ ابريِ مرا داد به تو

افتاد نگاهِ خسته ي باد به تو

باران زد و خيس شد تن خاطره ها

باران زد و باز يادم افتاد به تو

......□......

ديدم همه شكل ها ، رها از خويش اند

خاموش تكلمند و مي انديش اند

ديدم كه سماع مي كند باد به دشت

ديدم همه ي درخت ها درويش اند

                                                                                                 شیراز  / خرداد  ۱۳۸۹

یادداشتی بر رباعیات ایرج زبردست

          

           یادداشتی کوتاه و البته بلندتر از رباعی های ایرج زبردست

                                                                                                              *محمد آشور

ایرج، رباعی سرای زبردستی ست ... من اینجا مخاطب شعر، جز از خیام و چندین رباعی پراکنده دیگر، چیزی از رباعی به خاطر ندارم ..... و چندتایی از این چندین رباعی دیگر از "ایرج زبردست" است، و اینکه من با حافظه  بدی که دارم، چندین رباعی از ایرج به یاد دارم یعنی برای من اینکه : این چندین رباعی آنقدر خوب بوده اند که در حافظه بد من جا باز کرده باشند.... گر چه به چیزهای دیگری هم می شود و باید اشاره کنم...یکی این كه  شعر هایی هستند که مرزهای زبان را گسترش می دهند و شاعرانی که راههای نرفته را می روند تا راه را برای دیگران باز کنند و امکانات تازه ای را در اختیار عابران و شاعران پس از خود قرار دهند و گرچه شاید در این مسیر شعر برجسته ای به یادگار نگذاشته باشند، اما برای من بسیار قابل احترامند.

شعرهایی هم هستند که راههای رفته را می روند و شاعرانی که آثار ماندگاری در حوزه های تجربه شده  به گنجینه ادبی زبان می افزایند که این هم البته کار بزرگی است.

شعرهایی هم هستند که هر دو این آنها را در آنیت خود دارند و شاعرانی که همزمان  مسیر های تازه را کشف می کنند، شاهکارهای ادبی را نیز خلق می کنند... و این یعنی "نور علی نور".

ایرج زبردست به گمان من از شاعران گروه دوم است، شاعری که گرچه از راههای آشنا عبور می کند و حتی در حوزه ی زبانی شعری که می سراید کم تر به کار بسط زبان دست یازیده است.(جز در فرم ارائه و نحوه تقطیع و سطر بندی برخی از شعرها) اما محصولی که گاه از روایت های کلان شده ارائه می دهد، آنقدر پرداخت در خوری دارد که خود را در قواره یک محصول اورژینال به مخاطب تحمیل کند و در حافظه او جایی ویژه باز کند.

رباعی های او – اگر اغراق تلقی نشود – گاه تنه به تنه بهترین رباعی های کلاسیک می زند و شانه به شانه  رباعی هايی از خیام می شود در حافظه من و هر مخاطب شعر ماندگار شده است.

من اینطور "نوستر اداموس" می شوم که سالهای سال دیگر هم  رباعی هایی  از او خواهد بود که همچنان بر زبانها جاری باشد و احتمالاً یکی از آنها این رباعی است که به گمان من همین حالا هم کلاسیک شده است:

"باران: تب تا به کی ببارم دارم

دهقان: غم تا به کی بکارم دارم

درویش نگاهی به خود کرد و گفت:

من هر چه که دارم از ندارم دارم"

تا یادم نرفته اشاره کنم که این اولین رباعی بود که از ایرج زبردست خواندم... وقتی از یکی از دوستان شاعرم پرسیدم که : ایرج زبردست کیست؟....گفت: من هم این رباعی را از او شنیده ام اما فکر می کنم از شاعران هم دوره ی شهریار و بهار و عارف این هاست !...و من که انتظار این پاسخ را نداشتم، گفتم: عزیز من!...هر ایرجی که میرزا نیست!...این ایرج از نوع زبردست است. و خوشحال ام که از آن روز تا امروز پی گیر رباعی های تازه به تازه اویم.

                                                                                                        کرج- ۱۳ تیر ماه ۱۳۸۹

نامه سید علی صالحی به ایرج زبردست

 

                                            وقتِ واژه در عبور از مَرامِ سپنج

                                      ( نامه ی سید علي صالحي به ايرج زبردست )

سلام ايرج !                                                                                

راه همين است كه هر كسي به راهِ خويش ، هم به هر كيش كه او  راست . وگرنه پيش از آن كه جَرَس برآيد ، روزگارِ ‌نشخوارخار ...... دل و دستِ دانايان را به درو خواهد ربود و رؤيا گريزان در مي يابند كه جهانِ سپنج مانده و جانِ به رنج . . . درمانده ، يعني « زمان » و « وقتِ واژه » در مي گذرد ، چنان كه دريا از سر گذشته است . زنهار كه غفلت از قيامِ كلمه ، براي تو كه دعايِ رباعي را به خواب هاي روشنِ خيام دخيل بسته اي ، خودِ خُسرانِ ستمگرانه اي است كه مي تواند شهد و شهود را از خُلقِ خَلاقِ تو به غارت بگيرد و شوكرانِ شَرمَنِش را در يكي پياله ي زرين ، زنجير بندِ تكلم ات كند ، زيرا هر چه شاعرتر ، شكستني تر ! زنهار كه زبانِ حيرت زاده ات زنگ نزند به بي صداييِ ظلمتي كه روزمرگيِ ‌معناكشِ مرگ اش ناميده اند . به هر تكلم ، تازه تر بيا تا ترجمانِ تولدت را همگورِ  بدگماني نبينند.

ايرج گرامي ، حالا كه از ميان هزار و يك شب خوانِ بيدار نشين دهشِ درد شناسانه ي خود را در قناعت به رباعي رقم زده اي ، شاد باش و دير زي كه شاعرانِ شريف در عبور از مَرامِ اين سپنجِ بي سال و ماه ، خود « وقت »  و خود « واژه » اند و خودِ « وقتِ واژه اند  » . پس پرده مگردان از اين ممكنِ مي كشان كه اهلِ يقين مي دانند از آن همه ميراثِ مُغانه ، هم رباعي و هم غزل ـ بي هيچ غَژ و قالي ـ سروشِ همه ي اعصارند به آرايشِ هوش .

زنهار . . . گفتِ گوارايِ تو در اين اوزانِ سالخورد ـ به يكي خلوتِ خالص ـ خُردسال ام  مي آورد به شوق تا آنجا كه شيراز و نيشابور يكي مي شوند .

دمي مَرَنج از هر او كه به كيلِ كلماتِ خويش ، بهدادِ دروغ مي شود . من از اين ستم هاي بي سايه ، خورشيدها ديده ام پيشِ رو كه چراغ راه ام شده اند : تبديل تهديد به امكان عاشقي است .

سَحَرخيز ترين خوابگزارانِ مدينه ي واژه ها مي دانند كه « شعر » ، كه « شعر بايسته » را هيچ بلايي در كمينِ كهنگي ها نيست ، حالا به هر طرز و طرازي كه رخسار به رؤيا بياورد . پس باش و هم بزرگ كه رباعيِ راز آلوده ي تو را دوست مي دارم ، هم در عطرِ‌ بهار نارنجِ شيرازِ شريف .

                                                                                                     تهران اريبهشت  1389

 

منصور اوجی : تجربه ي اوج در کلام

 

                         تجربه ي اوج در کلام

                                               ( نگاهی به رباعیات ایرج زبردست )

                                                                                                     * منصور اوجي

 سال ها پيش در آغاز كار و شاعري ايرج زبردست در بخش پاياني مصاحبه اي كه با خبرگزاري ايسنا در مورد آثار او داشتم آورده بودم : « . . . به جرأت مي گويم بهترين رباعي سراي امروز ايران ايرج زبردست است كه امروز من و ديگران از آن سخن مي گوييم و به ستايش كارهايش مي پردازيم ، بي شك در آينده هم آیندگان چنين خواهند كرد به اميد روزهاي پر بارتري براي او . » كه با گذر زمان و با چاپ يكي دو كتاب ديگر از او چنين شد و بزرگان نيز در مورد كارهاي او به نيكي سخن گفتند و باز هم خواهند گفت .  و من اما امروز و در اين جا مي خواهم از زاويه اي ديگر نگاهي گذرا به چهار گانه هاي او بيندازم از زاويه تجربه اوج و اتفاق افتادن اين تجربه در كلام و زبان او . و اما تجربه ي اوج ـ‌ ابراهام مزلو روانشناس سرشناس امريكايي ، كساني را كه به تحقق خود يا به شكوفايي رسيده اند ، به دو گروه تقسيم مي كند Peckers و Non Peckers ، اوج گرايان و غير اوج گريان . و مي گويد افراد خود شكوفاي غير اوج گر را در ميان افراد موفق جامعه مي توان يافت : سياستمداران ، تكنوكراتها ، اصلاح طلبان ، فعالان بالاي جامعه . و افراد خود شكوفاي اوج گرا  در ميان هنرمندان ، شاعران ، موسيقيدانان ، نقاشان و در ميان اهل عرفان و فلسفه . و براي اين گروه ويژگي هاي چندي را بر مي شمرد كه يكي از آن ها آفرينندگي و خلاقيت است و سر انجام مهم ترين ويژگي را كه براي آن ها بر مي شمرد وجود تجربه ي اوج در آن ها است . در اين مورد مي گويد : اينان درپاره اي اوقات به حسي روبرو مي شوند كه انگار جهان براي آنان پرده از رخ بر مي گيرد تا خود را آن گونه كه هست به آن ها نشان دهد . و در اين لحظات هست كه آن ها خود را  با كل هستي يكي مي يابند و در نتيجه اين تجربه با وجد و سروری  روبرو مي شوند كه يكي است و بي همتا . و در اين حالت است كه از گذشته و آينده منفك مي شوند و زمان حال براي آن ها ضرورت مي يابد و ابدي مي شود و جمال و جلال هستي باعث حيرت و شگفتي آن ها مي شود و پرسش بر انگيز و سبكي خاصي را در جان خود تجربه مي كنند . مزلو معتقد است كه اوج گرايان در قلمرو هستي زندگي هستند و تجربه اوج به آنان بينشي مي بخشد كه نسبت به خود و جهان ژرف تر و روشن تر مي انديشند و اينان كساني هستند كه مي توانند اين تجربيات خود را در آثار خود منعكس كنند و لذت دريافت اين لحظات را نيز در ديگران بخشانند و ببخشايند .حال توجه كنيد كه مطالب مزلو در مورد افراد خود شكوفاي اوج گرا تا چه اندازه هماهنگ و همساني با اين گفته زنده ياد مهدی اخوان ثالث در مورد شاعران واقعي دارد او مي گويد : « من اين رأي ، نظر را مي پسندم كه بگويم : شعر محصول بي تابي آدمي است ، در لحظاتي كه آدم در هاله اي از شعور نبوت قرار مي گيرد ، بسياري هستند كه در مسير اين تابش بيرون از اختيار قرار مي گيرند ، حتي گاهي در اغلب نزديك به تمام عمر ، آن پرتو بر تمام پيكره وجودي آن ها مي تابد ، مثل نور صحنه كه همراه بازيگر روي صحنه با او و براي حركات او حركت مي كند . اخوان اضافه مي كند : « پاره اي اين بي تابي شان به صورت شعر بروز مي كند و ايشان آن بي تابي را با علائم و نشانه ها يي كه معهود و قرا رداديست بروز مي دهند . » و ما اين تجربه هاي اوج و نتيجه ي تابيدن اين پرتوها را در آثار پاره اي از هنرمندان از جمله شاعرها مي بينيم چنانكه در پاره اي از شعرهاي خود اخوان . از جمله در شعرهاي نماز ، حالت ، و غزل هاي شماره 3 و 7 و 8 او و به خصوص در شعر سبز او و در شعرهاي شاملو نيز از جمله در شعر شب غوك  و در شعرهاي سپهري  و به خصوص در كتاب حجم سبز  از جمله شعر خانه ي دوست كجاست ؟ و نيز در فروغ و درشعر ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد او كه حتي مرگ خود را در آن پيش بيني مي كند . و نيز در پاره اي از شعرهاي شاعران ديگر . . .و اما اينجا و اكنون صحبت از شعر ايرج زبردست است و رباعيات ماندگار او . هاید گر معتقد است كه زبان خانه ي هستي است و ديگران نيز گفته اند كه شعر در زبان است كه اتفاق مي افتد ورنه ولك تاكيد مي كند كه شعر هر چند در زبان است كه اتفاق مي افتد ولي همه اش بازي هاي حرف زباني نيست كه ارجاع بيروني هم بايد داشته باشد به انسان و جهان و هستي و طبيعت. و ايرج زبردست يكي از كساني است كه اين روزها تجربه هاي اوجش را از انسان و جهان و هستي در زبان بازتاب مي دهد و در كارهاي اخيرش مي توان به خوبي مدلول واقعي پرده از رخ بر گرفتن شعر از زبان را ديد و خواند و لذت برد . و آنجه كار او را  شكيل تر مي كند اين است كه او چنان تجربه هاي اوجش را در كلماتي كوتاه و موجز در روبروي ما مي گذارد و به ما القاء مي كند كه انگار خود ما بي واسطه در حال تجربه كردن اين آنات شاعرانه هستيم آن تجربه هاي شگفت دريافتني و ناگفتني و به هنگام خواندن اين اشعار همان وجد و سروري را در جان خود حس مي كنيم كه شاعر در لحظه دريافت و سرايش اين اشعار در جان خود تجربه كرده است و من در كمتر شاعري از رباعي سرايان امروز اين قدرت القاء را مي بينم آن هم در كمترين كلام و اوج ايجاز .حرف من تمام شد . اما در اين جا يكبار ديگر تكرار كنم كه ايرج زبردست شيرازي در تاریخ رباعي سرائي ایران يك استثنا است و سروده هاي اخيرش نيز  تاکیدی براي تصديق گفته هايم  می باشد. با من همراه شويد تا تجربه هاي اوج و پرده از رُخ بر گرفتن شعر در زبان را در چند رباعي او تجربه كنيم :

 من : فلسفه ي خاكم و هستم تا نيست

يعني كه رسيده ام به هستي با نيست

در من تب تكرار ازل  پيچيده است :

جايي برسم كه هيچ هم آنجا نيست

                                                                    □

 ناگاه كسي به سمت در مي آيد

در مي زند ، انتظار سر مي آيد

من : فرصت آخرين تماشاي جهان

من ، آن خبرم كه بي خبر مي آيد

 *

يا سمت عبور مرگ از ثانيه هاست

يا مرگ ، درون سمت ، بي سمت رهاست

( : من خيره به هر چه سمت

من خيره به . . .

مرگ :

آن سوي من و سمت كسي هست كه : ماست .

هر لحظه هزار لحظه مي زايد و . . بعد . . . ؟

لحظه همه را هميشه مي پايد و . . . بعد . . . ؟

لحظه كه پريد ناگهان از همه سو

آن كركس بي حوصله مي آيد و . . . بعد . . . ؟

من هوش الفباي جهان ، من داناست

در من خرد هزار و يك مولاناست

. . . من با همه . . .

. . . من بي همه . . .

. . . من شكل همه . . .

من آن لغتم كه هر لغت را معناست

 

                                                                                      شيراز ـ اردي بهشت 1389

 

نامه ی سیمین بهبهانی به ایرج زبردست

    ایرج زبردست جوانه ای بر درخت کهن رباعی

چه بهتر كه نامت را جامه ي حضورت كنم ـ و كردم . نخستين بار كه يك رباعي از تو خواندم حس كردم سيبي خوش رنگ و بو را آزموده ام كه عطري ديگرگون دارد . چند گاهي كه گذشت ، بيش تر شعرهايت را  كه درقالب رباعي سروده بودي ـ به وسيله ي تلفن ، يا حضوري ، برايم خواندي . امروز تو را درشيوه ي دلخواهت بسيار موفق مي بينم .

******

 رباعي قالبي دارد ، با وزني نرم و انعطاف پذير كه تغيير ركن هاي آن را ، نظر به هجاهاي آخر مصراع ها ( خواه كوتاه يا كشيده ) ، بيست و چهار گونه شمار كرده اند . البته ، اين تغييرها آن قدر دلپذير و نرمند كه گوش ، در وهله ي اول متوجه آن ها نمي شود اما از ملال و يكساني نواخت ( ريتم ) مي كاهد . از همين رو ، يك نمودار وزني تقريبي براي آن مشخص كرده اند كه همان جمله ي ( لا حول ولا قوة الا به الله ) است . و اين خود اشارتي ست بر شگفتي از اين تنوع . اما شرط پسند و پذيرش اين گونه شعر ، داشتن پيام و درون مايه يي والا در ظرفيتي چنين كوچك است . نكته ي ديگر آنكه چهارمين مصراع رباعي بايد گوياي آن پيام و درون مايه باشد ، و طبيعي ست كه الهام آن مصراع نيز پيش از سه مصراع ديگر آشكار مي شود . اين جاست كه شاعر بايد ، براي تلقين بهتر الهام خود ، سه مصراع ديگر را بپردازد يا ـ بهتر بگويم ـ بيافريند . چنين است كه ، براي نمونه ، رباعي هاي اندك خيام با ديوان هاي بزرگان شعر هم ارج مي شود .

******

ايرج زبردست عزيز ، به تو تبريك مي گويم كه توانسته اي يك تنه نفسي تازه در اين قالب كهن بدمي و همزمان نظر تحسين و قبول اهالی شعر را متوجه  رباعی هاي خود كني ـ وهنوز اين آغاز راه است : گام هاي بعدي تو را براي پيمودن اين راه دشوار پر توان تر مي خواهم . فراموش نكن كه مصراع چهارم عروسي ست كه تاج و تور و جامه يي برازنده ي اندام خود مي خواهد. و تو تا اين جا توانسته اي اين عروس را به آن چه شايسته ي اوست خرسند كني و بيارايي .

*******

جوانه ي نو بر درخت كهن ادامه ي زندگي ست.

                                                                                                            سیمین بهبهانی

                             تهران 13 اردي بهشت 1389

حماسه شراب

                                        حماسه شراب

چندی پیش به مناسبت تولد ایرج زبردست مطلبی برای او نگاشتم که متاسفانه دست خوش دستچین کوته نظرانی شد و اجازه چاپ را دریافت نکرد تنها به این دلیل واهی که شعر زبردست قابل چاپ نیست!!!! توهین هایی از این دست به بزرگانی همانند ایرج زبردست ما رابر آن داشت تا آن سطور را اینجا به نظاره بنشینیم. نقص قلم مرا در توصیف رباعیات نغز زبردست با مهر خود ببخشایید.....

                                                                                                              محسن علم چی

ایرج زبردست شاعر خوش قریحه ای است که خوشبختانه در روزگاری که ما در آن زندگی میکنیم تولد یافته و آمده تا در روح دیروز، حیاتی دوباره بدمد تا امروز را بسازد و آمده تا صدای خیسی را که از زبان رعد شنیده به ما بگوید که: باران که بیاید همه عاشق هستند...

سخن راندن پیرامون شعر جدی مجال زیادی می طلبد که پرداختن به همه آن از حوصله این مطلب خارج است اما شاید بتوان در این چند خط فرصت، در کوچه پس کوچه اندیشه و تعمق چند قدمی پا به پای رباعیات زبردست گام برداشت. طبق یک دسته بندی کلی می توان هر شعر را از دو وجه قالب شعر و متن شعر، بررسی کرد. در این نوشتار بر آنیم که هرچند مختصر، شعر زبردست را از این دو منظر به نظاره بنشینیم. در مورد قالب شعری زبردست، که رباعی است باید گفت که سرایش رباعی قدمتی هزار ساله دارد. در داستانهای تاریخی این چنین آمده است که وزن رباعی از جملات کودکان در حین گردو بازی گرفته شده است. به این نحو که کودکان هنگامی که گردو را به سمت چاله هدایت می­کرده اند این کلمات آهنگین را خوانده اند که : "غلتان غلتان همی رود تا بن گو" و اینطور نقل شده که رودکی سمرقندی شاعر بزرگ قرن چهارم این جمله را از زبان کودکان شنیده و از وزن آن برای سرایش رباعی استفاده کرده است. با وجود این قدمت باید بپذیریم که رباعی قالب کهنه­ای است، اما این سخن بدین معنا نیست که هرچه در این قالب ریخته شود رنگ کهنگی می پذیرد. خیر، هرچند که اگر این فرض را هم درست بدانیم که سخن در قالب رباعی دارای قدمت است، باز هم نمی­توانیم آن را مردود و به این دلیل آن را دچار نقصان بدانیم. با این حال با اندکی تأمل و تعمق در اوضاع و شرایط زمان حال می توان متوجه شد که روح مخاطبین شعر امروز، تازگی و نوی را طلب می کند و به شاعر ندا می دهد که:

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارهد از حد جهان بی حدو اندازه شود

تصور نگارنده بر این است که اشعار زبردست علیرغم اینکه رباعی هستند اما کهنه نیستند. این طراوت و تازگی و از همه مهمتر بدیع بودن مضامین و معانی شعری زبردست و قدرت تاثیر آنها بی دلیل نیست که به نظر اینجانب یکی از دلایل آن از حقیقتی نشأت میگیرد که شعر زبردست آن را به خوبی آشکار کرده و آن حقیقت این است که، شعر و سخن شاعر، به مثابه یک مایع است. می دانیم که خصوصیت مایع بر این است که در هر ظرفی قرار می گیرد شکل آن ظرف را به خود می­گیرد اما خواص آن تغییر نمی­یابد. رباعی های روان ایرج زبردست نیز در ظرفی به نام رباعی ریخته شده و شکل رباعی به خود گرفته اند اما هرگز خواص و روح خود را تغییر نداده اند. خواصی که شعر او را از شعر دیگر شاعرانی که رباعی سروده­اند تا حدود زیادی متمایز کرده است. خواصی همچون غافلگیری، لطافت، مبالغه های ژرف، اندیشه و عمق که تنها بخشی از وجوه بارز شعر او محسوب می شوند. گمان می کنم آن دسته از رباعیات زبردست که در ظاهر به شکل شعر نو هستند اما در باطن وزن رباعی دارند شاهد خوبی بر این ادعا باشد که رباعیات وی فارغ از وزن ساختن و قافیه باختن در فکر جلوه کردن و نمود یافتن در برابر چشمان ما هستند و ناخودآگاه لباس رباعی بر تن می کنند و پیش از آنکه در بند وزن گرفتار شوند آزاد و رها در ژرفای آسمان خیال و اندیشه به پرواز در می­آیند:

با صورت اتفاق

از ثانیه رد خواهی شد

(انتظار پر خواهد زد)

می دانم

با اقاقیا

با نرگس

باز از همه سو

به خانه خواهی آمد

که اگر بخواهیم بر تن همین شعر نو، لباس رباعی بپوشیم ، چنین نگاشته میشود:

با صورت ثانیه از حادثه رد

خواهی شد، انتظار پر خواهد زد

می دانم با اقاقیا با نرگس

باز از همه سو به خانه خواهی آمد

و یا این رباعی یا شعر نو :

کی چشم من از تو

کی جهان از باران

کی ماه

در ایستگاه هر شب

عریان سر می زند از پنجره

کی می آیی

ای طرح لبان وقت

ای این

ای آن

که در ظرف کلاسیک رباعی چنین شکلی به خود گرفته است که:

کی چشم من از تو کی جهان از باران

کی ماه در ایستگاه هرشب عریان

سر می زند از پنجره کی می آیی؟

ای طرح لبان وقت، ای این، ای آن

اما وجه مهمتر و اساسی تر شعر ایرج زبردست و هر شاعر دیگر معنای نهفته در دل هر شعر، درونمایه و استفاده از عناصر زیبایی کلام، تصویرسازی ها ابداع ها و  کلمات به کار رفته در شعر است. علیرغم حجم کم رباعیات زبردست تنوع مفاهیم و نوآوری ها و ذوق هنری در شعر او قابل ستایش است. نوآوری ها و خلاقیت هایی که گاه در شکل ظاهری رباعی، گاه در معنا و گاه در حوزه زبان و آرایش بجای کلمات، خود را نشان داده اند. به عنوان نمونه نوآوری زبردست در ابداع رباعی تصویری کاری تحسین برانگیز است که برای اولین بار انجام شده است

و یا نوآوری های معنایی که بیش از همه خود را در شطحیات نشان داده اند. علاقمندان به شعر می­دانند که معمولاً معنای رباعی بر این منوال است که سه مصراع اول یک مقدمه چینی باشد برای مصراع چهارم که جان رباعی در آن است و معمولاً نتیجه گیری معنایی یا غافلگیری یا کوبندگی در مصراع چهارم رباعی رخ می دهد. اما گاه، رباعیات زبردست از ابتدا کوبنده ست. مانند رباعی:

در میکده های مکه پیدایم شد!

صد کعبه چراغان تماشایم شد!

آنقدر شراب عاشقی نوشیدم

تا حی علی الشراب فتوایم شد!!!

از مصراع اول باید در مکه، میکده تصور کرد!!!!! و این همان آغاز کوبنده و غافلگیر کننده است که عمق ذهن را می­شکافد و پیش می­رود.

و یا این غافلگیری عجیب در  دو مصرع آخر این رباعی:

کشتند چراغ عالم افروزی را

دادند به ما غم جهانسوزی را

صد بوسه به دست ابن ملجم می زد

می دید اگر علی چنین روزی را!!!

متاسفانه برای چاپ شظحیات زبردست مشکلاتی به وجود آمد که هنوز هم با آن مشکلات دست و پنجه نرم می­کند و جالب اینکه او نارضایتی و درد دل خود را از وضعیتی که خرده گیران برای او پیش آورده­اند، باز هم از زبان شطح می­گوید که:

گفتند: کلام تابناکم کفر است

اندیشه اشراقی تاکم کفر است

اینسان که طواف می کنم میکده را

گر کعبه نسازند زخاکم کفر است

***

با این حال عقیده دارم برای ایرج زبردست که از شهری برخواسته که در آنجا هفتصد سال پیش هم هیچ زاهدی نتوانسته رند عالمسوزی چون حافظ را بفهمد، بهترین تسکین، سخن پیر هم­تبار اوست. پیری که در خرابات مغان نور خدا می دیده ست، همیشه مورد طعن و سرزنش بوده توصیه­ای کرده است که زبردست باید همیشه آن را به خاطر داشته باشد که:

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

اما در ادامه­­ی اشاره به خصوصیات رباعیات زبردست باید خوش ذوقی زبردست در استفاده از کلمات و فضاهایی زیبا که در شعر ترسیم کرده، بپردازیم. مثلاً پارادوکس ها یا تکرار های مناسب در این رباعی ها :

چون باد هوای کوی و برزن داریم

پیراهنی از عبور بر تن داریم

هر جاده قدم قدم تو را می گوید

ما آمدنی به رنگ رفتن داریم

****

زد بانگ کسی که جاده ها را می­زیست

ای بیخبر از عاقبت راه نایست

آن سوی قدمها که نمیدانم کیست

پیوسته کسی هست که میگوید: نیست

****

یا این رباعی که آمیزه­ای از  پیرایش واژگان، اندیشه و فلسفه است و در عین حال در شکل یک مکالمه کوتاه و یک داستان بدون یکی بود یکی نبود درآمده است:

باران: تب هرطرف ببارم دارم

دهقان: غم تا به کی بکارم دارم

درویش نگاهی به خود انداخت و گفت:

من هرچه که دارم از ندارم دارم

و  همان خصوصیت در این رباعی های عاشقانه :

دل، این دل پر حسرت و غم هدیه به تو

شمع و شب و دفتر و قلم هدیه به تو

می خواستم از درد جدایی بنوِی...

این نامه­ی ناتمام هم هدیه به تو

***

شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

شد با شب و گریه رو برو عاشق او

پایان حکایتم شنیدن دارد

من عاشق او بودم او عاشق او.....

****

در عشق اگر عذاب دنیا بکشی

با اشک به دیده طرح دریا بکشی

تا خلوت من هزار غربت باقیست

تنها نشدی که درد تنها بکشی

تنوع موضوع در رباعیات زبردست موضوع دیگری است که در شعر او قابل توجه است. سرایش رباعیاتی در مضامین : پرستش، شطح، مادر، ستایش معشوق، گلایه از معشوق، تقدیمی ها (به صادق هدایت، فرشچیان، شجریان و...)، فلسفه حیات، اجتماعی، سیاسی، هستی و چیستی انسان، امید، نا امیدی، خیانت و.... که همه در رباعیات او به شکلی نوین و امروزی گنجانده شده است. امتیاز شعر او دید تازه و بدیع او به این مفاهیم و سایر پدیده هاست. بی گمان این ابداع و خلاقیت دلیلی جز مطالعه و تفکر عمیق و شناخت شاعر از پدیده های پیرامون خویش ندارد.

به عنوان مثال این رباعی با موضوع مادر:

اشراق تماشایی باور باشی

از عرش خدا نیز فراتر باشی

صد کعبه نماز می­گذارند تو را

یک لحظه اگر به جای مادر باشی

یا این رباعی تقدیمی به استاد شجریان:

دست نفست ستاره ها را چیده ست

شب با دف ماه تا سحر رقصیده ست

همچون سحر از عطر اذان سرشاری

گویی که لب تو را خدا بوسیده ست!!!

و این رباعی در مورد چیستی هستی:

تکرار – تو را دید، مرا دید چه شد؟

یا این همه آسیاب چرخید چه شد؟

هر روز در امتداد هر روز دگر

در باز شد و کسی نفهمید چه شد.

و این رباعی تفکر برانگیز:

از کوزه صدا بود، شنیدم تشنه!

از خواب ترک خورده پریدم تشنه!

در کوزه کسی بود که می زد فریاد

من تشنه تر از آب ندیدم تشنه!!!

در این کوزه های تشنه­ای که زبردست سروده یک دریا معنا پنهان است که فکر به آن تشنگی آبداری در ذهن پدید می آورد.

و رباعیات عاشقانه زبردست که خصویت بارز آنها داشتن زبانی صمیمی است.

لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست

چشمان تو بی ریا تر از آینه هاست

ای سبز ترین سبز ترین سبز ترین

سیمای تو سین هشتم سفره ماست

****

دل، عشق پر از رنگ و ریا دوست نداشت

یک لحظه تو را ز من جدا دوست نداشت

ای آینه دار خلوتم باور کن

اندازه من کسی تو را دوست نداشت

و چندین رباعی دیگر که هر کدام، یک دانه از تسبیحی است که زبردست با آن ذکر می­گوید.

موضوع مهم دیگری که در رباعیات ایرج زبردست مطرح است همراه شدن افکار گوناگون و سلیقه های مختلف با شعر اوست. پیداست که داشتن دامنه وسیع مخاطب موفقیت بزرگی است که به سادگی به دست نمی آید. کمتر شاعری توانسته اشعاری عوام فهم ولی در عین حال خواص پسند را به مخاطبین ارائه دهد، که خوشبختانه زبردست جزء این شعرا مسوب می­شود. البته بحث پیرامون سلیقه عمومی و ارتباط شاعر با متن جامعه بسیار وسیع تر از آن است که به سادگی بتوان راجع به آن اظهار نظر کرد لیکن اگر بخواهیم اساس کار را بیان کنیم، باید بگوییم که هنرمند و شاعر هم باید از جامعه تاثیر بپذیرد و هم برجامعه اثر بگذارد. لازمه برقرار شدن این داد و ستد معنایی چیزی نیست جز اینکه هنرمند در آغاز با هنر خویش و با کلام خویش جامعه را با خود همراه سازد و سپس او را همراه با خود به سوی تعالی و پیشرفت سوق دهد. شاید تشبیه زیبای شاعران به پیغمبران برای همین باشد که ابتدا با خلق  همراه شوند و بعد او را به سرمنزل مقصود برسانند:

پیش و پسی بست صف اولیاء

پس شعرا آمد و پیش انبیاء

اعتقاد دارم زبردست در این امر تا حدود زیادی موفق بوده و توانسته سلیقه شعری مخاطبانش را بهبود ببخشد. البته نباید از برخی مشکلات فرهنگی موجود در جامعه و نهادهای متصدی فرهنگ و هنر چشم پوشید که امکان برقراری ارتباط بین هنرمند و جامعه را تا حدی محدود ساخته و با اعمالی نظیر سانسور، جلوگیری از چاپ کتاب و یا عدم حمایت مالی مناسب شاعر و هنرمند را آزرده کرده است. یقیناً اگر این مشکلات نبود، هنرمند زودتر و با آرامش بیشتر به هدف والای خویش که همانا تعالی روح مردم جامعه است نائل می­شد. آرزو می کنیم با همتی عالی گامی بزرگ در جهت توسعه فرهنگی در همه زمینه ها برداشته شود تا نگین انگشتری تابناک ایران زمین، که همانا فرهنگ و هنر است جلایی دوباره یافته و روشن تر از همیشه بدرخشد.

به عنوان دوست و دوستدار زبردست آرزو میکنم او همچنان راه طولانی "شدن" را طی کند. البته در پیمودن این راه همانطور که خود پیشتر به بنده گفته است او نیازمند "خلوت، سکوت و تنهایی" است. خواسته من از ایرج زبردست عزیز این است که این سه را به هیچ چیز حتی به شیرینی شهرت و تشویق های محافل و جشنواره ها و سمینار ها و تعریف ها و تمجیدها نفروشد، که حیات شعر بی نظیر او  در گرو  "سکوت، خلوت و تنهایی" اوست. چند روز پیش بود که حال و هوایی برای سرودن دست داد و نا خودآگاه این رباعی ایرج زبردست در سخنم راه باز کرد که :

من: قامت مرگ را کفن می خواهم

با حادثه جنگ تن به تن می خواهم

با دست شراب کعبه را باید شست

این است حماسه ای که من می خواهم

در پایان با احترام رباعی زیر را به ایشان تقدیم میکنم  هر چند که به قول شیخ اجل:

سعدیا! گفتار شیرین پیش آن کام و دهان

دُر به دریا می فرستی زر به معدن می بری

لیکن مناعت طبع و تواضع ایرج زبردست که از خصوصیات بارز اوست اجازه سخن راندن را به قلم بی رمق من می­بخشد:

از باده­ی آسمان بگو مستی کو؟؟

سرگشته­ی نیستم، چه شد هستی؟ کو؟؟

من مانده ام و شراب و اینک کعبه

در فکر حماسه ام، زبردستی کو؟؟؟          

                       http://baranesabz.blogfa.com/

باران که بیاید همه عاشق هستند

    

                   باران که بیاید همه عاشق هستند

                                                                                                   *امیر عباس مهندس

چاپ پنجم رباعی های ایرج زبردست شاعر جوان شیرازی با عنوان   (باران که بیاید همه عاشق هستند)در سال ۱۳۸۸ با نشر روشن مهر منتشر شده است.رباعی هایی که نشان از قریحه ی شاعر دارد،و این ذکر قریحه بدون پیش آوردن و یا دنبال آمدن صفتی که حاصل آن ترکیبی شود ،کامل تر و فراگیرتر است.شعرهایی که زبان حال شاعر بوده و زبان زمان ما میباشد.حالی که پس از کشف و درک موقعیت حاصل می آید و زمانی که از پی ، تاریخی را به دنبال دارد.تاریخی از اندیشه ، عرفان ،کلام ،شعر و در نهایت ساختار و مضمون رباعی ، خاصه اندیشه ی بارز و مستتر پذیرفته شده در شعر و رباعی خیام.

رباعی هایی که هر پاره آن میتواند در حافظه ی گفتاری مردم بنشیند زیرا بر گرفته از اندیشه ی نهادینه شده در وجود آدمی است و شعرها فارغ از من و فردیت شاعر هستند و شاعر هست به علاوه ی تاریخ ،سنت و فرهنگ.

در مجموعه ی صمیمی رباعی های ایرج زبردست ،خواننده ذات شعر را به عینه حس میکند و شاعری که به ذات شعر و شاعرانگی که معمولا به دست نمی آید،برسد،دیگر سخت از آن فاصله گرفته و محتمل دور خواهد شد. که میتوان آن را یکی از پارامترهای جاودانگی کلام شمرد.

اولین چاپ مجموعه ی باران که بیاید همه عاشق هستند ،در سال ۱۳۸۲ بوده است.طنز در بعضی رباعی ها حکایت از شوخ طبعی و ظریف نگاری ایرج زبردست داشته که بیانگر روحیه و نگاه شاعری است که سخت می اندیشد و آسان میگوید......

                                                               با تلخیص،نقل از نشریه ی ثریا 

                                                          فصلنامه ی تخصصی ادبیات و اسطوره

                                                           شماره سوم تابستان و پاییز ۱۳۸۸

ایرج زبردست شاعر باران

             

                                  ایرج زبردست شاعر باران

                          ( به بهانه چاپ پنجم مجموعه رباعی

                                    باران که بیاید همه عاشق هستند )

                                   http://khabarads.ir/jonoob/ShowPage.php?View=n6.jpg 

                                                      روزنامه خبر جنوب   ۷ / ۸ / ۱۳۸۸

                                                                                                           * امین  فقیری

ایرج زبردست با چاپ رباعی­های خود طریقه­ای نوین را در فکر و اندیشه مستتر در آنها بنا نهاد. شاید بتوان گفت که زبردست ابتدا موضوع را برمی­گزیند و سپس به سرودن شعر می­پردازد. ممکن است سرایش یک رباعی هفته­ ها هم به طول انجامد چرا که بیشتر کنجکاوی­های ذهنی این شاعر در مایه اندیشگانی آن است که زمان می­برد. وگرنه با تسلطی که شاعر در سرایش رباعی دارد آوردن دو بیت چندان وقتی نمی­برد.
مسأله مهم در کار زبردست پایان­بندی­هایی است که در نیم بیت آخر به آن دست می­یازد که می­توان گفت شگرد کار اوست. همان کاری که قصه­نویس­ها در گره­افکنی عمل می­کنند.
در خواب چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود

تمام واژه­ها برای این به زبان می­آیند که بگویند :دست تو در دستم بود.
به نیم بیت آخر بعضی از رباعی­ها نظر می­اندازیم:
* ما آینه بودیم و نمی­دانستیم
* در باز و به دنبال کلیدیم هنوز
* من هر چه که دارم از ندارم دارم
* اشکی که غرور مرد را می­شکند
* زانو زدن مرگ تماشایی بود
* انگار لب تو را خدا بوسیده است

اکثر قریب به اتفاق رباعی­ها همین حالت را دارند. وقتی می­گوید «نام دگر بهار لبخند خداست» دیگر منتهای شعر و اندیشه است و بهتر از این نمی­توان گفت. یا همین «باران که بیاید همه عاشق هستند» که تبدیل به ضرب المثل شده است عشق را به لطافت باران ریز و نرم و سبک مانند کرده است و می­توان تصور کرد که بارانی که همانند تازیانه بر زمین می­خورد نیز به عشقی ویرانگر ماننده می­شود.
از اینکه پشت ظاهر ساده ایرج زبردست جانی بیقرار خود را به صخره­های سیاه زمانه می­کوبد، از اینکه دل پرتپش او در حسرت هر چه که خوبی است می­سوزد، حرفی نیست.منوچهر  آتشی اعتقاد دارد که چکیده رمان «رومن رولان» این است: «جهان زشت کنونی ما بدون این جان­های شیفته هیچ چیز امیدوارکننده­ای ندارد».
و اینگونه است که جهان اندیشگانی ایرج زبردست در رباعیاتش آیینه زندگی است که ناخودآگاه ما را به زیستن و دوست داشتن زیبایی­ها ترغیب می­کند.
در اینجا به چند رباعی «بارانی»  او توجه می­کنیم:
تا پاکی و سادگی مرا پیش ببر
تا کلبه­ی بی­ریای درویش ببر
ای لهجه خیس ابرها، ای باران
دستان مرا بگیر و با خویش ببر
***
آن روز هوا هوای بی­صبری شد
خورشید اسیر ظلمتی جبری شد
روزی که دلم هوای باریدن داشت
تا آه کشیدم آسمان ابری شد
***
من: دهکده­ها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید :
باران که بیاید همه عاشق هستند
***
باران: تب هر طرف ببارم دارم
دهقان: غم تا به کی بکارم دارم
درویش نگاهی به خود انداخت و گفت
من هر چه که دارم از ندارم دارم
***
لبخند زدی بهار با آن آمد
یک باغ پر از نرگس و ریحان آمد
:ای دست بلند آسمان در دستت
من نام تو را خواندم و باران آمد

                                                                                روزنامه عصر تیر ماه ۱۳۸۸

ایرج زبردست از نگاه دیگران

 

هوشنگ چالنگی :

...اینگونه میشود که در رباعی جشن واژه ها و رنگین کمان ها را ببینیم و با خود بگوییم : این احتمال گلباران واژه ها در رباعی موجود بود و ما نمیدانستیم. و این همه توسط دوست و شاعر  جوان ایرج زبردست انجام شده است.

درباره  رباعیات ایرج زبردست

 

بارش مستطیل

نگاهی به رباعیات ایرج زبردست

نوشته اکبر اکسیر در روزنامه اطلاعات

سه شنبه  ۲ / ۴ / ۱۳۸۸

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2009\06\06-23\11-29-49.htm&storytitle=

نامه جهانگیر هدایت به ایرج زبردست

 

جناب آقای  ایرج زبردست

در این ایام که شعرهای عجیب،شعر سپید،شعر بی وزن و قاعده و مفهوم بدتر از علف هرزه از هر طرف روییده و چه کتاب ها که از این اشعار به خرج شاعر و به نفع ناشر چاپ شده اند.وقتی ما با رباعی ،آن هم رباعی به معنی واقعی چه از نظر فن شعر و چه از نظر مفهوم مواجه میشویم جای شگفتی دارد و سرور بسیار.صادق هدایت رباعی را کاملترین وزن شعر فارسی میداند.نکته دیگر آن است که رباعی مانند داستان کوتاه است.داستانی بسیار کوتاه.در داستان کوتاه ضمن چندین صفحه همه چیز باید گفته شود و شنیده شود و تمام شود.رباعی هم دقیقا همین است.در چهار مصرع موضوع باید مطرح شود،شرح داده شود و به جایی و مکانی و حرفی و مقامی برسد.شما در این زمینه بسیار خوب عمل کرده اید.البته من با شعر نو مخالف نیستم ولی به قول بیژن جلالی شعر باید خودش بیاید نه آن که قلم روی کاغذ بگذاری و زور بزنی تا شعر بیاید!   قدری روی کتاب ترانه های خیام و کتاب حکیم عمر خیام کار کردم که در نتیجه کتاب خیام صادق چاپ  و اطلاعاتی چند در این زمینه حاصل شد. شما واقعا رباعی میسرایید و  از آن دسته هنرمندانی هستید که راهی جز تعریف برای مخاطبتان نمیگذارید و این را تبریک میگویم. مصرعهایی چون:

ـ هر شاخه به دست خویش دارد تبری

ـ هم با همه باش ،هم جدا از همه باش

ـ در هر نرسیدنی رسیدن هم هست

ـ هر گم شدنی کلید پیدا شدن است

ـ آیینه اگر شکست باز آینه است

ـ در باز و به دنبال کلیدیم هنوز

ـ ای خواب تو بیداری و ما در خوابیم

ـ در چشم پرنده آسمان هم قفس است

بسیار دلنشین و تفکر برانگیزند. موفقیت بیشتر شما را خواهانم.

                                                                                         تهران

                                                                                 جهانگیر هدایت

 

درنگی بر رباعیات ایرج زبردست

 

درنگی بر رباعیات ایرج زبردست

نوشته پوران فرخزاد

به  آرشیو  روزنامه خبرجنوب  ۲۱/۳/ ۱۳۸۸  مراجعه شود

http://khabarads.ir/jonoob/

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران



باز هم ایرج زبردست و رباعیاتش
                                                                                                     * پــرویز خائفی


ایرج زبردست شاعر رباعی­ سرای مرز و بوم ماست. پاکدل است و هوشیار. بیش از ده سال است کـــه با زیرساخت فطرت و ماهیت آفرینش و توان حرکت در این مسیر پای در این مرحله گذاشته است.در گذر این سالها با مطالعه تجربی و تعمق در موجودیت رباعی و پیشینه دیرسال آن به جایگاهی رفیع دســت یافته است که حقانیت طبیعی اوست.
با آنچه ما به ویژه از رباعی در متون ادبی داریم به یقین می­توان گفت: تهی کیسه، نمــــــی­توان به بازار تجلی ارزش وجودی خود آمد. تاریخ پیدایش رباعی در ادب پارسی سرگذشتی آمیخته با قصه­های شاید مجهول و حقیقت شهود دارد، از افسانه مکتوب رودکی و «غلتان غلتان همی رود تا لب جو»، و ماجــرای شخصیت­هایی چون خواجه عبدالله انصاری و بر فراز قله شهرت قرار گرفتن خیام از پیدایش«فیتز جرالد» و معروفیت جهانی او.نماد نخستین جرقه­های مختلف به زبان­های انگلیسی و فرانسه در عالم ادب همه و همه گذاری است که جای پای همه رفتگان روشن و مشخصی به ماندگاری تاریخ شعر فارسی ســـپرده است. اما...اما امروز ایرج زبردست شهامت آن را داشته است که با کوله­باری از تحفه­هـــــــای نو پایانه آن مسیر را با گامی تازه آغازی دوباره کند. بی­تفاوت و  عاری از هرگونه کینه و حسد و توطئه لازم است این نوآمده را غبار از تن گرفت و کوله­بار او را نگریست.سالها پیش من و همه دوستداران شعر فارسی مجبور شدیم این کوله­بار را بجوییم و بخوانیم و جستیم و خواندیم و دیدیم. در آغاز هزاره­ای نو رباعی ســـــرایی آمده که کالایی ارزنده دارد، اندیشه­هایی ابداعی دارد، حرف ناگفته دارد و در قالبی محدود و معــــــمولی فطرت خداداد خود را به گونه­ای سوای دیگران دارد عرضه می­کند من آن روز بی هیچ هراســــــی گفتم و نوشتم که کار ایرج زبردست کاری است سوای دیگران بی­تردید هر آدمی که قدم در راهی تازه می­گذارد جای پای پیشینیان را دیده است، اما مهم این است که گام را درست در همان فرو رفتگی­های بر جـــای مانده گذارد تا جرأت آن را داشته باشد که بی آنکه به بیراهه رود مسیر تازه را برگزیند.
ایرج زبردست هوشیارانه و زیرکانه با حس و دریافت خاص خود قدم برداشت و همه توان فطری و تجربی و آموختگی خود را جمع کرد و دوید و از مؤلفه های معمول و مقرراتی و بهره­وری از پارادوکس­های ذهنــی و حسی خود عرق­ ریزان به جایی رسید که امروز ایرج زبردست در شعر امروز وجودی غباری و گذرا نـــــدارد. تفکری ملموس دارد و می­شود او را با رباعی در تندیسی متجلی مشاهده کرد. باید باور کنیم این جوان ده - پانزده سال پیش و میانسال امروز، رباعی سرای معتبری است که خوانندگان فرآیندهایش را، حیرت­زده می­کند،مجذوب می­کند، باور و حیرت و جاذبه مخلوطی، عصاره­ای و آمیزه­ای از برآیند حس و اندیشـه این یگانه رباعی سراست.خواننده­ها و شنونده­های رباعی­های ایرج زبردست نخست به حــــیرت و حس می­رسند، ولی این حیرت و حس ناگهانی تمام نمی­شــــــــود بلکه به تعمق و تفکر باور می­رسند. خـود شاهد بوده­ام که قشرهای مختلف، با دانش­های متفاوت به این حالت دچار می­شوند. کلامـــی از جنس تازگی می­شنوند، بعد از برخورد حسی با رباعی او تمام نمی­شوند به همان پریشانی و جســتجو دچار میشوند درباره ایرج زبردست بارها و بارها نوشته­ام و گفته­ام و جنجال­های منصفانه و گاه غیرمنصفانه را شنیده­ام و تحمل کرده­ام. اما همیشه گفته­ام ایرج زبردســـــــــت یک واقعیت انکارناشــــــــدنی در ادبیات فارسی است که امروز همه دوستان و عزیزان صاحبنظر من در شیـــــــراز و تهران و........ بر این باورند که نخستین حرف و نظر قاطع من درباره او حرفی از سر ناآگاهی و احساسی نبوده این واقعیت به مطبوعات هم کشیده شد،حتی خارج از ایران هم به این باور رسیده­اند که دریافت من از کار ابداعی و خلاقیت­های عمیق ایرج زبردست، کاری ماندگار و راهی تا نهایت است.
***
اینک آنچه پیش از این هم گفته­ام و می­گویم ایرج زبردســــــت هنوز راه­های نرفته و چشــــــــــم­اندازهای نامکشوف فراوانی را در پیش دارد و به قول دکارت چون هستم می­اندیشم. استعداد ژرف خود را دریافته است، لازم است و طبیعت او نیز این است که بی­اعتنا به نارواها، بغض و حســــــــــــدها، با بهره­گیری از انسانیت وجودی خود، باز هم به دیدگاه ها و نارسیده­ها و ناجسته­ها فکر کند. باز هم آینــده را برای خود به فرازها و سربلندی­های نو تبدیل کند. آنچه برای آخرین بار و یا چندمین بار می­گویم و بر آن پافـــــشاری می­کنم همان است که گفته­ام؛ ایرج زبردست از زمره کسانی است که کاری تازه آورده است و با اعتقاد به ارزش کار همه کسانی که پیش از او آثاری در قالب رباعی آفریده­اند، بر این نکته انگشت می­گذارم که اعتبار آفریده­های آنان همچنان محفوظ است و توجیه کار او هرگز ناظر بر نفی هنر هیچکس نیست. رباعیات عزیزانی که پیش از ایرج زبردست مطرح شده جایگاه خاص خود را دارد و چه خوب که در مقالی اصولی و فراگیر به فرآیند مقطعی و منطقی این نوع آثار رسیدگی شود.

                                                                                   نقل از روزنامه عصر مردم ۳۰/۶/۱۳۸۷

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران

  

 

                       آن شکل عمیق نور

                                                                                                       *فیض ا...شریفی

بازی های زبانی ، اندیشه و احساس از خصوصیات همه ی رباعـیات ایرج زبردست 

است. او با رباعی همان کاری را میکند که حافظ با غزل کرده است.بیهوده نیست

 که ایرج زبردست را خیام دیگری میدانند.شاعر زیر درخت معرفت  هـم پیاله

 با بودا به همه جا مینگرد و آن شکل عمیق نور را می یابد.من او ما میشود و هـر

 رباعی در سکوت و مراقبه متولد می شود :

                          چشمی که سوال شد : تماشا همه جاست؟

                          آن شکل عمــــیق نور ، آیا هـــمه جـــــاست ؟

                          ما زیــــــر درخت رو به خورشـــــید نشـــست :

                          اینجا همه چیز هست ، اینجا همه جاســــــت

.....درباره ی ایرج زبردست و رباعیاتش هنوز جای گفتـگوی بسیار باقی اســت .

به قول امین فقیری :درباره ی ایرج زبردست و رباعیات ماندگارش آیندگان بســیار

خواهند نوشت.

 

                                                                              برگرفته از کتاب ترانه های پر تشویش

                                                                         تطور مضمونی رباعی از خیام تا ایرج زبردست

                                                                                      نوشته ی فیض ا...شریفی

                                                                                           نشر روشن مهر

 

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران

 

              خوشا نظربازیا که تو آغاز می کنی

 

                                                                                         * دکتر ایرج صف شکن

نخستین دیدارم با شعر ایرج زبردست به ناگهان حال و هوای بی صبری شد و مرا

 که شیدایی شرط کامل و تمام شعرست بی هیچ تاملی اهلی سرزمین شعرش

 شدم..و دیگر این که هزارمین باور من شد که شعر کتانی ست معطر که بر جان

آدمی میکشند.پس هرجا این راز  جاودانه در میان آمد دیگر آرایش و نمایش گویی

چشم بر می بندد و به آن چیزی بر تو میگذرد که نمی دانی.اینست که شعر ایرج

زبردست از نظر من فارغ از چون و چرای شعری اش ازدحام کوچه ایست خوشبخت

 و شاید هم پنجره ای که می توان از منظر آن تماشاگر چون و چرای هستی شد.

چرا که من آموخته ام که غیبت چیزی در پاره ای از اشعار زمانه ماست که نفس

گیرمان کرده است.... و این فتنه مگر با القاء دوباره ی آن غایب زندگی نمورش جان

نمی گیرد. به عبارتی دیگر شعر اگر حرمت آدمی ا ست در یک کلام هر رباعی ایرج

زبردست حریم امن ما را حی و حاضر نگه می دارد.پس سفارش این گونه شعر به

دیگران شکری ست که باید جغرافیای باور ما گردد.

 

                                                                             برگرفته از کتا ب حیا ت د و باره ی د یروز

                                                                                                    به کوشش بها ءد ین خرمشا هی و محمد اجا قی

 

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران

             
 
    بهترین رباعی سرای امروز
                                                  
                                                     
*منصوراوجی


... سالهاي سال است كه رباعي سرايي به صورت جدي از رونق افتاده هرچند تك

و توكي به تفنن هنوز رباعي مي سرايند ولي اين اواخر شاعري از شيراز برخاسته

كه فقط و فقط رباعي مي سرايد و جان تازه اي به ايـن قالب داده است .و چـــنان

 رباعي مي گويد كه از نظر استحكام به رباعيات خـيام نــيشابوري پهلو مي زند.به

 جرات ميگويم بهترين رباعي سراي امروز ایران كسي نيست جز ايرج زبردست با

آينده اي درخشان ...با افتخار مي گويم كه هر روز تــشنه تر از پيـش ٬ چـشم بـراه

رباعيات مدرن و آگاهانه اين شاعر رباعي گو هستم .امروز  من و ديگران از او سخن

مي گوئيم و به ستايش كارهايش مي پردازيم ٬ بي شك آيندگان هم چنين

خواهند كرد.

 

                                                                      برگرفته از كتاب حيات دوباره ديروز
                                                                      به كوشش بهاءالدين خرمشاهي
                                                                   و محمد اجاقي



ایرج زبردست از نگاه دیگران

 

             شاعری که فقط رباعی می گوید

 

                                                                  *عمران صلاحی

     استاد بزرگ تاریخ باستانی پاریزی می نویسد:هر نوع شعری که می خواهید

     بگویید اما هیچ وقت به رباعی روی نیاورید چون اگر بد باشد می رود به آنجا

      که عرب نی انداخت و اگر خوب بود یک راست می رود توی رباعیات خیام.ما

    را هم عقیدت بر این ست که می توان هم رباعی خوب گفت و هم اینکه نرود

   توی رباعیات خیام. مثل رباعیات شاعر خوب ایرج زبردست.....شاعری که فقط

    رباعی می گوید. عالی هم می گوید تر و تازه و ماندگار هم می گوید. به قول

   استاد بهاء الدین خرمشاهی: 

                                خیام ز پشت پرده سر مست آمد

                           با کوزه ای از ترانه در دست آمد

                          بگذشت هزاره ای و ما چشم براه

                             تا نوبت ایرج زبردست آمد

 برایش کف مرتبی می زنیم تا ببینیم سر از کجا ها در می آورد و کارش به کجا

 می کشد.

 

                                                                                     برگرفته از کتاب ترا نه های پر تشو یش /

                                                                                                           تطور مضمو نی رباعی از خیام تا ا یرج زبردست

                                                                                                                          نوشته ی فیض ا... شریفی

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران

 

 

     نامه علی بابا چاهی به ایرج زبردست

      دوست شاعرم

     جناب ایرج زبردست

      سلام و درود متقابل.کتاب اخیر شما رباعیات را خواندم.اعتراف می کنم

      در سال های اخیر رباعیاتی در حد رباعیات شما نه دیده نه شنیده بودم. 

      برخی از آنها در واقع غافلگیر کننده بودند. طربناکی حزن انگیزی در آنها

       احساس می شد که حال یا حالت شاعرانه نامیده می شود.

                                                                                             

                                                                                                     کرج. بهار ۱۳۸۵

                                                                                        برگرفته از کتاب حیات دوباره د یروز

                                                                                                        به کوشش بها د ین خرمشاهی و محمد ا جا قی

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران

                      

                     ایرج زبردست بر بلندای رباعی امروز

                                              * مفتون امینی

سال ۱۳۸۲ یا ۱۳۸۳ بود که ایرج زبردست را با دو سه رباعی چاپ شده

 در ماهنامه ادبی شوکران شناختم و امسـال بـا خـواندن چــاپ چــهارم

رباعی نامه اش بـا عنـوان « بــاران که بیـاید همه عاشــق هستند » این

شناسایی  عمیق تر وشیرین تر شد.در این دفتر کوچک اما پر مایه دست

کــم بیســت رباعــی اصیــل و نــاب و بی بدیل چــاپ شده اســت کـــه

 ایرج زبردست با انها می تواند به تنهــایی بر بلنــدای رباعی ایــن عصــر

 بایستد و چشم انداز امید بخش فردای روشن خود را ببیند و بعدها برای

 ما هم سهم بیشتری از کشف و شهود شاعرانه شور انگیزش ببخشد...

به هر حال من مست بوییدن این گلـبوته ی با طـراوت و عـطرآگین از بــاغ

شعر شیراز شدم وایـــن ربـاعـــی را به یادگــار ســرودم :

 

گفتند ولـــی چنــــانــکه بایســت نشد

از آن همه نیست ها یکی هست نشد

گفـــتنـد هـمه شعــر و رباعـــی ، امـا

چــــون ایـــرج ما یکــی زبردسـت نشد

 

 برگفته از کتاب حیات دوباره دیروز به کوشش بها دین خرمشاهی و محمد اجاقی نشر قطره ۱۳۸۶

 

ایرج زبردس از نگاه دیگران

 

        نامی ماندگار در رباعی ایران  

                                    
                                                                                       نوشته : پرویز خائفی


نزدیک به ده سال از روزی که بی هیچ دغدغه و تردید نوشتم رباعی های

ایرج زبردست حداقل در حوزه   تاریخی و حتی تحقیقی کاری نو و حرکتی

سوای مسیر تکاملی رباعی و تقریبا یکنواخت در این نوع قالب شعری

است ، می گذرد . به یاد دارم عزیز رفته زنده یاد منوچهر آتشی گفته ها و

نوشته های مرا در تهران همراه و بوسیله ایرج زبردست دید قبل از هر اظهار

نظری در تماس  تلفنی گفت : پرویز ، عجب چهره ای است  این دوست

جوان شیرازی تو و چه سر و صدایی راه  انداخته .

اما دیگران هم بودند که در همین شهر دیر باور و غریب نواز به گونه های

مختلف و پنهان و آشکار اگر به ظاهر سخنی نگفتند اماپنهانی به زود باوری

و قبول سریع من اشارتی در جهت دیگر داشتند . باری اینک که کتاب تازه

حیات دوباره دیروز به کوشش دوست بزرگ و دانشمند جناب استاد

بهاءالدین خرمشاهی و همراهی  آقای محمد اجاقی به همت نشر قطره

چاپ شده گرچه مقالات انتخابی من در آن خود گواه دور اندیشی های آن

روزهای من است .می خواهم به این نکته اشاره کنم برای چندمین بار ایرج

زبردست مرا رو سفید کرده است با اینکه بسیار از رباعی ها مربوط به

گذشته است اما همان تعداد اندک اضافی هم نشانگر سیر تکاملی این

شاعر است .متاسفانه هنرمند بطور کلی فارغ از تلاش معاش نمیتواند در

این روزگار به پردازش کار خویش بپردازد با اینکه ایرج زبردست برای تامین

زندگی شرافتمندانه لحظه ای فراقت ندارد ولی هرگز از فطرت و جوشش

ذاتی هنر خود غافل نمانده است .بهاء الدین خرمشاهی در این رباعی که

برای ایرج زبردست عزیز سروده تمام حرف را زده است:


 خیام ز پشت پرده سرمست آمد

با کوزه ای از ترانه در دست آمد

بگذشت هزاره ای و ما چشم براه

تا نوبت ایرج زبردست آمد

مفتون امینی شاعر بزرگ معاصر نیز ضمن مقدمه ای کوتاه و زیبا در یک

رباعی کار ایرج زبردست را اینگونه مطرح کرده است :


کردند ، ولی چنان که بایست نشد

از آن همه نیست ها یکی هست نشد

گفتند همه شعر رباعی ، اما

چون ایرج ما یکی زبردست نشد

 

همگان تاکید کردند که بعد از حکیم عمر بن خیام رباعیات بسیاری گفته

شده و بیشتر آنها نیز عالی و خواندنی است اما براستی کار ایرج زبردست 

بخصوص با نوآوری ها با شیوه نوشتاری (رباعیات نیمایی) از اعتبار و اهمیت

خاصی برخوردار است . یکبار دیگر در این فرصت می گویم با پیدایش رباعیات

استادانه ایرج زبردست مسیر حرکت رباعی در تاریخ ادبیات فارسی به گونه

ای دیگر شد. امید وارم ایرج زبر دست با پشتوانه دانش و مطالعات عجیب و

گسترده ای که دارد باز هم بگوید و برگ برگ تاریخ ادب فاسی را با آفرینش

های زرین خود مزین سازد.

                                                                                                  بر گرفته از  روزنامه خبر 
                                                                                                                                        
 پنجشنبه۱/۹/۸۶

 

ایرج زبردست از نگاه دیگران

 

           

                    عطا الله مهاجرانی :

 

 

...رباعی سرایی تخصصی یا آسان دشوار یاب  است

 

و  ایرج  زبر دست  به  حمد الله توانایی و ذوق  سرودن

 

رباعی  را  به  شکل تحسین  بر انگیزی دارد  .   بدیهی

 

است که  چشمه ی  جوشان  دانایی  و دانش  مثل خیام ،

 

وقتی با این توانایی  و ذوق  جادویی همراه   و  هماهنگ

 

شود رباعی باز جهانی و اثر گذار می شود .

 

 برگرفته از  حیات دوباره دیروز.به کوشش بها دین خرمشاهی / محمد اجاقی نشر قطره ۱۳۸۶

 

ایرج زبردست از نگاه سیمین بهبهانی

 

                جسارتی در حد خیام

                                                   *سیمین بهبهانی

 

جسارتی در حد خیام ،رباعی قالبی ست تنگ و کوچک برای در بر گرفتن

مفاهیم گسترده و بزرگ . از همین روست که پرداختن به آن مستلزم

جسارتی ست در حد خیام ، هر رباعی در برگیرنده ی اندیشه ای است

کیهان شناخت و بینشی ژرف و خارا شکاف . 

امروز بسیاری به این قالب کهن گراییده اند ، اما توفیق آنان اندک است و

ناکافی زیرا عمده مطالب می باید ضمن چند کلمه در مصرع چهارم ادا شود

و مصرعهای دیگر به منزله ی واسطه ای برای بیان هر چه بهتر این اندیشه

به کار آیند ، باری شماری از رباعی های ایرج زبر دست را خواندم و به

دوستان هم عرضه کردم ، حاصل، آفرینی بود و شعفی ازحضورکسی که

توانسته است یک تنه به این قالب دیرین جلوه ای وصفایی بدهد.من گام

های او را در راهی که پیش گرفته به نیرو می خواهم و امید آن دارم که

توفیقش را در این راه دشوار ، به سوی مقصدی پر اعتبار همچنان شاهد

باشیم                                      

                                    برگرفته از روزنامه عصر مردم / اسفند ۱۳۸۵