نباید مثل نمک بر زخم سوزش خیانتی پس از اعتماد بیاید و

سمت پر شود از هیاهوی طبال و حرف و فکر .

: نه از بلندای کوه ریختن نه از لالی وقت و دهان بی استراحت

مرگ.من در این حوالی متروک ، تنها از آن عنکبوت تن در زهر

می ترسم که چهره جهان را با تارهای ضعف می تَند و

می خندد .

اوما به خاطر این خاموش ایستاده بر درگاه هر روز ،چراغی

را در من بیاویز که دستهای مسموم باد را بسوزاند .