نامه ای به اوما
با ثا نیه ها روی نیمکت همین سطرها زیر درختان کلمه های سبز قرارگذاشته ام
که تا انتهای مهمانی خاک به یادت باشم و قاب کامل دیروز از دستم نیفتد.ساعت
سه دقیقه به ادامه های نیامده است.. شکلهای خوش رویا از راه رسیده اند و
بایدفنجان خواب را بنوشم...راستش می ترسم بیایی و گلدانها اوقات کنار دریچه
را فراموش کرده باشند.
.....شب بخیر اوما....
شیراز. ۲۰/ فروردین/۸۷
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۸۷ ساعت ۶:۱۹ ب.ظ توسط امید
|