یادی از گذشته ها

این هم اولین عکسی که از من همراه با چهار رباعی در روزنامه ی خبر چاپ شد.یــــــــادش بخیر برای خرید این روزنامه تموم شیراز را زیر پا گذاشتم تا اخر از دکه روزنامه فروشی سه راه آستونه با هزار زحمت خریداری کردم.این عکس هـجده سالگی منه امــــــا در سن بیست و یک سالگی چــاپ شـد.یادم رفت بـگم آنروز آنـــقدر خوشحال بودم که در وصف و سطر نمی گنجه.مادرم خـیلی خوشحال شد و برام دعا کرد که در شعر موفق بـشم.مادری که دیـدنش اشک تو چشمهام جاری می کنه.اون خـــیلی بــرای من زحمت کشیده.دسـت و پـایش را می بوسم و ازش میخام اگه زمـانی نافرمــانی کــردم منو ببخشه.داشتم از عـکسم میگفتم وقــتی این عکس رو گرفتـم منزلـمون جاده بریجستون بود.شــــــاید باورکـسی نشه اما باور کنین ایرج زبردست که مـن باشم زمانی فوتبالیست قابلی بود و در پسـت دروازه بانی و گاه هافبک مــهاجم در تیـــــم دنا و در کـنار دو همکلاسی قدیمی مهـدی و مجــتبی شیـری بازی می کرد.امـا در نهـایت بین شـعر و فوتبال شعر رو انتخاب کردم و خیلی هم از این انتخاب شـاد هستم چـون دنیای کلمـات عجیب دنیای زیبا و بی نهایتی ست.بگذریم .....دیـگه نمیتونم چیزی بنویسم .