منصور اوجی : تجربه ي اوج در کلام
تجربه ي اوج در کلام
( نگاهی به رباعیات ایرج زبردست )
* منصور اوجي
سال ها پيش در آغاز كار و شاعري ايرج زبردست در بخش پاياني مصاحبه اي كه با خبرگزاري ايسنا در مورد آثار او داشتم آورده بودم : « . . . به جرأت مي گويم بهترين رباعي سراي امروز ايران ايرج زبردست است كه امروز من و ديگران از آن سخن مي گوييم و به ستايش كارهايش مي پردازيم ، بي شك در آينده هم آیندگان چنين خواهند كرد به اميد روزهاي پر بارتري براي او . » كه با گذر زمان و با چاپ يكي دو كتاب ديگر از او چنين شد و بزرگان نيز در مورد كارهاي او به نيكي سخن گفتند و باز هم خواهند گفت . و من اما امروز و در اين جا مي خواهم از زاويه اي ديگر نگاهي گذرا به چهار گانه هاي او بيندازم از زاويه تجربه اوج و اتفاق افتادن اين تجربه در كلام و زبان او . و اما تجربه ي اوج ـ ابراهام مزلو روانشناس سرشناس امريكايي ، كساني را كه به تحقق خود يا به شكوفايي رسيده اند ، به دو گروه تقسيم مي كند Peckers و Non Peckers ، اوج گرايان و غير اوج گريان . و مي گويد افراد خود شكوفاي غير اوج گر را در ميان افراد موفق جامعه مي توان يافت : سياستمداران ، تكنوكراتها ، اصلاح طلبان ، فعالان بالاي جامعه . و افراد خود شكوفاي اوج گرا در ميان هنرمندان ، شاعران ، موسيقيدانان ، نقاشان و در ميان اهل عرفان و فلسفه . و براي اين گروه ويژگي هاي چندي را بر مي شمرد كه يكي از آن ها آفرينندگي و خلاقيت است و سر انجام مهم ترين ويژگي را كه براي آن ها بر مي شمرد وجود تجربه ي اوج در آن ها است . در اين مورد مي گويد : اينان درپاره اي اوقات به حسي روبرو مي شوند كه انگار جهان براي آنان پرده از رخ بر مي گيرد تا خود را آن گونه كه هست به آن ها نشان دهد . و در اين لحظات هست كه آن ها خود را با كل هستي يكي مي يابند و در نتيجه اين تجربه با وجد و سروری روبرو مي شوند كه يكي است و بي همتا . و در اين حالت است كه از گذشته و آينده منفك مي شوند و زمان حال براي آن ها ضرورت مي يابد و ابدي مي شود و جمال و جلال هستي باعث حيرت و شگفتي آن ها مي شود و پرسش بر انگيز و سبكي خاصي را در جان خود تجربه مي كنند . مزلو معتقد است كه اوج گرايان در قلمرو هستي زندگي هستند و تجربه اوج به آنان بينشي مي بخشد كه نسبت به خود و جهان ژرف تر و روشن تر مي انديشند و اينان كساني هستند كه مي توانند اين تجربيات خود را در آثار خود منعكس كنند و لذت دريافت اين لحظات را نيز در ديگران بخشانند و ببخشايند .حال توجه كنيد كه مطالب مزلو در مورد افراد خود شكوفاي اوج گرا تا چه اندازه هماهنگ و همساني با اين گفته زنده ياد مهدی اخوان ثالث در مورد شاعران واقعي دارد او مي گويد : « من اين رأي ، نظر را مي پسندم كه بگويم : شعر محصول بي تابي آدمي است ، در لحظاتي كه آدم در هاله اي از شعور نبوت قرار مي گيرد ، بسياري هستند كه در مسير اين تابش بيرون از اختيار قرار مي گيرند ، حتي گاهي در اغلب نزديك به تمام عمر ، آن پرتو بر تمام پيكره وجودي آن ها مي تابد ، مثل نور صحنه كه همراه بازيگر روي صحنه با او و براي حركات او حركت مي كند . اخوان اضافه مي كند : « پاره اي اين بي تابي شان به صورت شعر بروز مي كند و ايشان آن بي تابي را با علائم و نشانه ها يي كه معهود و قرا رداديست بروز مي دهند . » و ما اين تجربه هاي اوج و نتيجه ي تابيدن اين پرتوها را در آثار پاره اي از هنرمندان از جمله شاعرها مي بينيم چنانكه در پاره اي از شعرهاي خود اخوان . از جمله در شعرهاي نماز ، حالت ، و غزل هاي شماره 3 و 7 و 8 او و به خصوص در شعر سبز او و در شعرهاي شاملو نيز از جمله در شعر شب غوك و در شعرهاي سپهري و به خصوص در كتاب حجم سبز از جمله شعر خانه ي دوست كجاست ؟ و نيز در فروغ و درشعر ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد او كه حتي مرگ خود را در آن پيش بيني مي كند . و نيز در پاره اي از شعرهاي شاعران ديگر . . .و اما اينجا و اكنون صحبت از شعر ايرج زبردست است و رباعيات ماندگار او . هاید گر معتقد است كه زبان خانه ي هستي است و ديگران نيز گفته اند كه شعر در زبان است كه اتفاق مي افتد ورنه ولك تاكيد مي كند كه شعر هر چند در زبان است كه اتفاق مي افتد ولي همه اش بازي هاي حرف زباني نيست كه ارجاع بيروني هم بايد داشته باشد به انسان و جهان و هستي و طبيعت. و ايرج زبردست يكي از كساني است كه اين روزها تجربه هاي اوجش را از انسان و جهان و هستي در زبان بازتاب مي دهد و در كارهاي اخيرش مي توان به خوبي مدلول واقعي پرده از رخ بر گرفتن شعر از زبان را ديد و خواند و لذت برد . و آنجه كار او را شكيل تر مي كند اين است كه او چنان تجربه هاي اوجش را در كلماتي كوتاه و موجز در روبروي ما مي گذارد و به ما القاء مي كند كه انگار خود ما بي واسطه در حال تجربه كردن اين آنات شاعرانه هستيم آن تجربه هاي شگفت دريافتني و ناگفتني و به هنگام خواندن اين اشعار همان وجد و سروري را در جان خود حس مي كنيم كه شاعر در لحظه دريافت و سرايش اين اشعار در جان خود تجربه كرده است و من در كمتر شاعري از رباعي سرايان امروز اين قدرت القاء را مي بينم آن هم در كمترين كلام و اوج ايجاز .حرف من تمام شد . اما در اين جا يكبار ديگر تكرار كنم كه ايرج زبردست شيرازي در تاریخ رباعي سرائي ایران يك استثنا است و سروده هاي اخيرش نيز تاکیدی براي تصديق گفته هايم می باشد. با من همراه شويد تا تجربه هاي اوج و پرده از رُخ بر گرفتن شعر در زبان را در چند رباعي او تجربه كنيم :
من : فلسفه ي خاكم و هستم تا نيست
يعني كه رسيده ام به هستي با نيست
در من تب تكرار ازل پيچيده است :
جايي برسم كه هيچ هم آنجا نيست
□
ناگاه كسي به سمت در مي آيد
در مي زند ، انتظار سر مي آيد
من : فرصت آخرين تماشاي جهان
من ، آن خبرم كه بي خبر مي آيد
*
يا سمت عبور مرگ از ثانيه هاست
يا مرگ ، درون سمت ، بي سمت رهاست
( : من خيره به هر چه سمت
من خيره به . . .
مرگ :
آن سوي من و سمت كسي هست كه : ماست .
هر لحظه هزار لحظه مي زايد و . . بعد . . . ؟
لحظه همه را هميشه مي پايد و . . . بعد . . . ؟
لحظه كه پريد ناگهان از همه سو
آن كركس بي حوصله مي آيد و . . . بعد . . . ؟
□
من هوش الفباي جهان ، من داناست
در من خرد هزار و يك مولاناست
. . . من با همه . . .
. . . من بي همه . . .
. . . من شكل همه . . .
من آن لغتم كه هر لغت را معناست
شيراز ـ اردي بهشت 1389