نامه ای به عمران صلاحی
 
 از انجمن شاعران مرده چه خبر؟!
 
*ایرج زبردست
 
سلام عمران عزیز ، سلام زیباترین خاطره . امید که حالت خوب باشد و ملالی با چشمهایت هم قدم نباشد ، امید کنار ثانیه های سرشار و بی دغدغه ی آن دیار دور دلنشین ، کنار درخت های مینیاتوری تاک ، روی چمن روشن صبح ، با خیام و حافظ نشسته باشی . راستش را بخواهی مسبب سطر شدن این نامه ی کوتاه ، فیض شریفی عزیز است که دیروز با همسر مهربانش به دفتر کار من آمده بودند و تماشای حرف و نبض وقت بدجور ما را به دیروز و آن روزهای سالم ساده کشاند .عمران جان ، یادت که هست : فیض شریفی کتاب ترانه های پر تشویش را که چاپ کرد به او  گفتی : این کتاب می تواند منبع مهمی برای همه ی رباعی پژوهان باشد . یادت که هست : در شیراز ، پایت سخت درد می کرد ، دست روی شانه ی من گذاشتی و چند قدم بعد با لبخند  گفتی : عجب رباعی محکمی هستی . یادت که هست : ویژه نامه ات را که خانم سعیده آبشناسان در مجله ی وزین گوهران چاپ کرده بود ، مجله ی گوهران را عاشقانه بوسیدم  خندیدی و گفتی : عکس من را بوسیدی یا عکس ملانصرالدین را ، هر دو خندیدم و جهان آرام آرام از کنار ما رد می شد . می دانم خوب می دانم ، تو همه چیز را به یاد داری ، ما هستیم  که ساکن فراموشخانه ی بی معرفتی شده ایم.
حالا آن خانه در من وسیع شده است .حالا آن پرستو چنان دارد  در هوای دوری  و خاطره  پر می زند ، که فکر می کنم هزار سال از 20 مرداد و آن تماشا و لذت ازلی گذشته است .عمران نازنین ، این دایره ، منظورم این زمین چرخان و سردرگم  بی محتواست ، جایی که تو شصت سال تمام در آن تبعید بودی . این روزها این دایره ، پر از نقطه های عفونت زای مسموم شده است . این روزها پشت  هر لبخندی خیانتی شمشیر به دست ایستاده است . شک ندارم آنجا دارد به تو خوش می گذرد و هر روز راس ساعت یک ثانیه مانده به زمان های نیامده ، درست در دل بی زمانی ، انجمن شعری با حضورخیام و حافظ  و سعدی ، نیما و اخوان و شاملو برپا کرده ای . در انجمن شعر تو ، چه تماشایی دارد پچ پچ نیما در گوش حافظ  و لبخند اخوان به خیام
اگر زندگی چهره از چهره ام بر دارد و این قدر نفس نفس مرا نبوسد ، به زودی زود ، زودتر از سماع این عقربه های سرگردان ، جامه دران  پیش تو خواهم آمد  و آن قدر برایت رباعی خواهم خواند که مجبور شوی مرا به خیام معرفی کنی . باور کن این روزها عجیب دلتنگ تو و آن پرستوی سفر کرده هستم . این روزها به جز من ، همه ی کلمه ها  نیز ، سخت  به دنبال لبخند تو می گردند
عمران دوست همیشه مهربان ، ای صمیمی تر از خواب بی تعبیر عشق ، دلتنگی من و این سطرهای بی تاب  را به بزرگواری خودت ببخش ، عجله داشتم و تند تند  دست  سطرها و نوشتن را گرفتم . زیاده عرضی نیست ، مثل گل یاس می بویمت ، سلام مرا به  پریان دل به آب داده ی بالدار و آن ساقی شکر لب ازلی  ، و همه ی شاعران به خصوص به سهراب سپهری نازنین برسان . روی ماهت را می بوسم
 
شیراز 8 / 9 /1390

.......................................

منبع : روزنامه فرهیختگان چهار شنبه 30 آذر ماه 1390/ صفحات 8 و 9 ویژه نامه ی عمران صلاحی /

به کوشش پوریا سوری