حرف های هوشنگ ابتهاج درباره ی رباعیات ایرج زبردست


( برگرفته از کتاب پیر پرنیان اندیش / به کوشش میلاد عظیمی و عاطفه طیه /  نشر سخن  1391 / صص 969-  970)

...................................................

*امروز داشتم رباعی های این جوونو می خوندم ، چندتاشو علامت زدم که شب اومدید براتون بخوونم .

- آقای محمد زهرایی : کدوم جوون ؟ !

*ایرج زبردست .

بر می خیزد . از کتابخانه ، کتابی نازک را می آورد . . . ببینیند پشت کتاب چی نوشتند : »ایرج زبردست بدون هیچ تردید بزرگترین رباعی سرای امروز ایران است . » بابا ! این هم شد تعریف ؟ ! بزرگترین و کوچکترین که چیزی رو حل نمی کنه . . . این همه رباعی درخشان تو این کتاب هست ، یکیشو می ذاشتین پشت جلد ! ....شروع می کند به خواندن :

                             تا بال و پرعمر به رنگ هوس است

از اوج سرازیر شدن یک نفس است

آن لحظه که بال زندگی می شکند

در چشم پرنده آسمان هم قفس است

*خیلی چیزهای قشنگی تو این کتاب هست . . .

ما وقت نگاه را دمی دانستیم

از دانش چشم ها کمی دانستیم

کژتابی دست ها و بی مهری سنگ

ما آینه بودیم و نمی دانستیم

*ببینید چطور غیر مستقیم گفته ما رو شکستند . . .

غمگنانه می خواند :

ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز

در شهر امید نا امیدیم هنوز

دیدی که چه کرد ، دست شب با من و تو؟

در باز و به دنبال کلیدیم هنوز

*این رباعی خیلی قشنگه :

در خواب چراغ تا سحر دستم بود

در خواب کلید هر چه در دستم بود

زیباتر از این خواب ندیدم خوابی

بیدار شدم دست تو در دستم بود

 

*وقت سایه خوش است . . . شعر خوب او را به شوق می آورد . . .

 

شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

شد با شب و گریه روبرو عاشق او

پایان حکایتم شنیدن دارد

من عاشق او بودم و او عاشق او...

 

*خیلی لطیفه . . . واقعا قشنگه . . . خیلی جوون با استعدادیه  . . . اگه این تعارفات و پرت و پلاها خرابش نکنه . . .

 

با جمله رندان جهان هم کیشم

خیام ترانه های پر تشویشم

انگار شراب از آسمان می بارد

وقتی که به چشمان تو می اندیشم